کتاب فاتحان نُبُل و الزهرا برش 5⃣2⃣ ☘توانستم روی پایم بایستم، دیدم چند نفر کنار برانکارد ایستادند . یکی از آنها به سمت من آمد و گفت: بیا تورا به درمانگاه خط برسانم . گفتم: مجروحی که روی برانکارد است کیست؟ گفت:مجدی است، گفتم: برو مجدی را ببر من خودم می روم. گفت: دارند می آیند با نفربر اورا ببرند. ● صحنه ی چهارم: وقتی مارا به بیمارستان شیخ نجار منتقل کردند. بعد از چند سوزن بی حسی! تازه انگار دردهای من شروع شد! و با هر بخیه دستم توسط دکتر به معنای واقعی کلمه جیغ می کشیدم‌. مگر کسی صدای بلند مرا شنیده بود؟! به دکتر اعتراض نمی کردم چون کارش را می کرد! دکتر در پاسخ به یکی دیگر از عزیزان بهداشت و درمان که صدای ناله های من را می شنید و دلیل را پرسید،خطاب به من گفت ۳ تا سوزن بی حسی زدم! باید تحمل کنی! بعد ها از سید حسن که خودش هم کلی ترکش خورده بود شنیدم که گفت: شهید مجدی در همان بیمارستان بستری بود و داشت به فریادهای تو می خندید! ادامه دارد... {شرح دلاورمردی شهدای مدافع حرم خوزستان در عملیات آزادسازی شهرک های شیعه نشین و سوریه و شهیدان حاج قاسم سلیمانی، حججی، نوید صفری و... } برای خرید و دریافت کتاب به آیدی زیر مراجعه کنید @jamandehazsoada یا با شماره زیر در واتس اپ پیام دهید 09168900248 ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 [🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷] ➕ فاتحان نبل و الزهرا 👇 [🇮🇷] [ @fatehan94 ] [🇮🇷]