🔆سه دقیقه در قیامت 🔅مدافعان وطن / قسمت چهل و دوم ❁یکی از آن‌ها علی خادم بود، علی پسر سـاده و دوسـت‌داشتنی سـپاه بود، آرام بود و با اخلاص. در فرودگاه جـایی نشست که هیچ کسی در مقابلش نباشد، تا یک وقت آلوده به نگاه حرام نشود،در جـریان شهادت رفقای ما، علی هم مجروح شد، اما همراه بـا مـا به ایران برگشت. ❁من با خودم فکر می‌کردم که علی به‌ زودی شهید خواهد شد، اما چگونه و کجا؟! یـکی دیـگر از رفـقای مـا کـه او را در جمع شهدا دیده بودم،اسماعیل کرمی بود،او در ایران بود و حتی در جمع مدافعان حـرم حـضور نداشت، اما من او را در جمع شهدایی که بدون حساب و کتاب راهی بـهشت مـی‌شدند مـشاهده کـردم! ❁مـن و اسـماعیل، خیلی با هم دوست بودیم، یکی از روزهای سـال ۱۳۹۷ بـه دیـدنم آمـد،ساعتی با هم صحبت کردیم، اوخـداحافظی کرد و گفت: قرار است برای مأموریت به مناطق مرزی اعزام شود،رفـقای مـا عازم سیستان و بلوچستان شدند، مسائل امنیتی در آن مـنطقه بـه گـونه‌ای اسـت کـه دوسـتان پاسدار، برای مـأموریت بـه آنـجا اعزام می‌شدند، فردای آن روز سراغ علی خـادم را گـرفتم، گفتند سیستان است. ❁یکباره با خودم گفتم:نکند باب شهادت از آنجا برای او باز شود!؟سـریع بـا فـرماندهی مکاتبه کردم و با اصرار، تقاضای حضوردر مـرزهای شـرقی را داشـتم، امـا مجوز حضورم صادر نشد،مـدتی گـذشت، با رفقا در ارتباط بودم، اما نتوانستم آن‌ها راهـمراهی کنم. ❁در یکی از روزهای بهمن ۹۷ خبری پخش شد،خـبر خیلی کوتاه بود،اما شوک بزرگی به من و تمام رفقا واردکرد،یـک انـتحاری وهـابی، خـودش را بـه اتوبوس سپاه می‌زندو ده‌هـا رزمـنده را کـه مـأموریتشان بـه پایان رسیده بود به شـهادت مـی‌رساند. سراغ رفقا را گرفتم، روز بعد لیست شهدا ارسال شد، علی خادم و اسماعیل کرمی هر دو در میان شهدا بودند. ادامه دارد... ➕ دعــــوت شـــــهــــدا هستیـــــد 👇 [🇮🇷] [ @rahiankhuz ] [🇮🇷]