زمانی به راهیان نور می‌روی زمانی که قدم می‌گذاری بر خاکی که شهدا را به خود جذب کرده جگر گوشه های مادر را در خودش حل کرده زمانی که قدم می‌گذاری در قدمگاه شهیدان درونت تحولی عظیم رخ می‌دهد انگار که بزرگتر شده ای تصور کن تشنه ای هستی که به منبع آب میرسی چه حالی داری؟ متحیری؟ شادی؟ اشک میریزی؟ چه میکنی میدانستی شهدا همان لذت بعد از رفع تشنگی اند وقتی می‌روی نمیدانی چه بگویی نمیدانی از کدام درد حرف بزنی اصلا دردت یادت می‌رود آخر چه دردی بالاتر از اینکه تَنَت زیر چرخ های آهنین تانک نابود شود چه دردی بالاتر از درد مادری که فرزندش را به قتلگاه می‌فرستد چه دردی بالاتر از درد دختر تازه عروسی که مردش را با روی گشاده به رهسپار می‌کند... در کنار شهدا نمی‌توانی از درد حرف بزنی در شلمچه و فکه و هویزه به غم دنیایی اشک نریز به حال خودت گریه کن به حال خراب خودت باید فکر کنی که چقدر عقب مانده ای از قافله 🇵🇸|🇮🇷| دعوت شهدا هستید 👇 | .... به ما بپیوندید| @rahiankhuz |