♦️ ساده زیستی شهید مهدی زین الدین ♦️
فرمانده لشگر ۱۷ علی ابن ابی طالب (ع)
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
♦️مهدی برای رأی دادن به مسجد رفته بود ، یکی از مسؤولین او را شناخت و به بقیه معرفی کرد . بعد از رأی دادن ، تا دم در بدرقه اش کردند و پرسیدند : وسیله داری ؟ موتور گازی بیرون مسجد را نشانشان داد و گفت : این هم برای برادرم مجید است!!!!
شوکه شده بودند از این همه سادگی یک فرمانده لشکر!!!!
راوی : ابوالقاسم عمو حسینی
♦️ناهار خونه پدرش بودیم . همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن . رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم ، چند دقیقه طول کشید... تا برگشتم ، نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده ، تا من برگردم و با هم شروع کنیم . این قدر این کارش برام زیبا بود که؛ تا الآن تو ذهنم مونده ...
♦️نزدیك عملیات بود ، می دانستم دختردار شده . یك روز دیدم سر پاكت نامه از جیبش زده بیرون ، گفتم : این چیه ؟گفت : عكس دخترمه ... گفتم : بده ببینمش ... گفت : خودم هنوز ندیدمش ! گفتم : چرا ؟ گفت : الآن موقع عملیاته ، می ترسم مهر پدر و فرزندی كار دستم بده، باشه بعد !!!!!
📚 کتاب زندگی به سبک شهدا - ناصرکاوه
🌺 شهید مهدی زین الدین :
🔸ما باید حسین وار بجنگیم ، حسین وار جنگیدن یعنی ؛ مقاومت تا آخرین لحظه...
🔸حسین وار جنگیدن یعنی ؛ دست از همه چیز کشیدن در زندگی ...
🔸هرگاه شب جمعه ، شهدا را ياد کرديد، آن ها هم شما را نزد سیدالشهدا(ع) یاد می كنند.
📚 کتاب شهدا و اهل بیت (ع) - ناصر کاوه