۹ مااون زمانهایک خونه قدیمی داشتیم ؛🏡 یک روزخواستگاری برام می خواست بیاد👩‍👩‍👧‍👦مامانم هم که خیلی دستپاچه بودتندتند میوه🍒🍑🥒 شیرینی🍩🍪 آماده کرد، مادروخواهروخوددامادوعروس شون همه باهم آمدن منزل ما؛ چون هواخیلی گرم بود مامانم سریع رفت توی زیرزمین وشربت سردوخنکی برای میهمانها آوردوهمه شربتها راخوردن وخیلی ازشربت تعریف کردن وبعدازصحبت وآشنایی هردوخانواده همدیگرراپسندکردن🤔 وقتی میهمانها رفتن مارفتیم لیوانها پیشدستیها راجمع کردیم وقتی داخل لیوان هارانگاه کردم کلی مورچه🐜🐜🐜ته لیوانها بود🤭 بعدفهمیدیم شیشه شربت مورچه🐜 افتاده بودومادرم متوجه مورچه هانشده بود وخوشبختانه خانواده شوهرم خوردن و ندیده بودن وهمه راتاته خورده بودن😂 این یک اتفاق خنده داربودکه درزمان ازدواج ماافتاد👰🤵 ولی اگر می فهمیدن چی؟؟؟🙊🙉 کانون ازدواج متدینین راه روشن @rahroshanezdevaj