به داداشی برام اسب میشی کاردارم گیسو خواهچ میتونم(خواهش میکنم) بچه رو اذیت نکن رامین ؛بیا بغلم ببینم گیسو خانوووم من اسبت بشم نه داداشی اسب شه تو دومادم شو رامین و داریوش با چشای گشاد شده از تعجب هردو گیسو پنچ ساله خیره شدن گیسو با پیرهن صورتی موهای خرگوشی بسته شده ورجه ورجه کنان میپره بغل داریوش تولوخدا دوماد من شو دالویوش تونی (توروخدا دوماد من شو داریوش جونی) رامین لبخند میزنه مامان بیا گیسو ببر داریوش از لپ گل انداخته گیسو بوسه ای میکنه میگه بدووو پیش مامانت داداشی نارحت کردی ........ داداش لباسام خوبه رامین نگاهی به خواهر کوچیکش میندازه ؛مثل همیشه عالی هستی دست همو میگیرن باهم وارد سالن میشن رقص نور صدای موزیک کر کننده بود داریوش از اول مهمونی نگاهش به در بود منتظر رفیق روزهای سخت و صد البته منتظر گیسو کوچولو دوستداشتنی بود که الان خانومی شده برای خودش نگاهش افتاد به دو دست قفل شده گیسو و رامین ؛گیسو خط قرمز رامین بود در دل اهیی کشید زمزمه کرد باید ارزوی گیسو رو به گور میبرد لبخند نمایشی زد رفت پیشواز رفیق قدیمیش مردانه هم دیگر در اغوش گرفتن سر هم دیگر شونه هم گذاشتن داریوش از سرشونه رامین نگاهی به گیسو انداخت و چشمکی زد گیسو لبخند دلفریبی زد و رامین و داریوش از هم جدا شدن کجا بودین دیر کردین رامین اشاره ای به گیسو کرد منتظر خانوم بودم گیسو که غرق در خیال بافی بود متوجه نگاه اونا شد لبخندی زد داریوش یه خانوم کنار اسمش چسبوند گیسو خانوم خوش اومدی خانوم چی میگی تو داداش منی پس خواهر من میشه ابجی تو بگو ابجی گیسو گیسو وداریوش توی سکوت بهم خیره شدن توی دل هردوشون غوغا بپا شد یه زنگ خطر بود این حرف رامین ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱ "‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌« @ranjkeshideha »🍃🌞 ⊰᯽⊱──╌❊╌──⊰᯽⊱"‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ داستان کوتاه پیرهن صورتی فقط ۵ پارته یه روز در میون تو کانال بار گزاری میشه❤️