💎قصه پلاک 555 و 556 🔰سیدحسین به عنوان آرپی‌جی‌زن و سیدابراهیم هم به عنوان کمک او، دوشادوش هم در اوج خمپاره، بی وقفه و بدون لحظه‌ای احساسِ درماندگی به دل دشمن می‌زدند. تنها چیزی که توی ذوق می‌زد نگاه‌شان بود؛ گویا دلهره‌ای در وجودشان می‌جوشید. شاید در دل، نگران از دست دادن یکدیگر بودند. 🔰دشمن با ادوات سنگین در حال پیشروی بود. آن دو جدا از خط رزمنده‌ها در ارتفاعات مستقر شدند و با اشراف کامل به منطقه، چندین تانک عراقی را زمینگیر کردند. اما موقعیت شناسایی شد و خمپاره‌ها یکی پس از دیگری بین آن دو فرود می‌آمد. سیدابراهیم زخمی شده بود و همین سبب شده بود در سنگر که بالای قله بود، بماند و نظاره‌گر تقلاهای سیدحسین باشد. 🔰سیدحسین هم هر دفعه برای خرج آرپیجی‌ و شاید هم برای دیدن دوباره سیدابراهیم برمی‌گشت. تا اینکه زیر آتش دشمن ترکش می‌خورد و آنجاست که سیدابراهیم با دیدن این صحنه طاقت نمی‌آورد و با هر زحمتی بود خود را بر بالین سیدحسین می‌رساند و بدن غرق به خون اون را بر دامان خود می‌گذارد... 🔰سال‌ها گذشت. نه از آتش و دود خبری بود و نه از تانک‌های سوخته. حین تفحص اما پیکر دو شهید از دل خاک بیرون آمد، یکی خوابیده با آثار جراحات شدید و دیگری نشسته. پلاک‌ها شماره‌های پشت‌هم: 555 و 556. پس از بررسی‌ها مشخص شد دو پیکر مربوط می‌شود به پدری و پسری به نام سیدابراهیم اسماعیل‌زاده و سیدحسین اسماعیل‌زاده! 💠پرتال فرهنگی راسخون 🆔 @rasekhoon_online ┄┅═✧❀💠❀✧═┅┄