خالق جان
سلام
الهی دورخودت و خونه ات بگردم
خواستم بگم دلم برات تنگِ تنگه.
دارم از دلتنگیت می ترکم
آخه مدتهاست ننشسته ایم دو نفری چارتا کلمه با هم حرف بزنیم دلمون وا شه
خواستم بگوم خیلی دوسِت دارم
خیلی عاشقتم
و خیلی نوکرتم
اصلاً غلامِ معرفتتم
خواستم امشبی که گوشِت به حرفای صد من یه غاز من تیز تره
بگم بهت لطفاً اگه میشه امسال هوامو بیشتر داشته باش
نذار بی هوا بپیچم توی کوچه پس کوچه های هوی و هوس!
نذار مثل خیلی ها که تو را دلار و سکه فروختند، منم معامله ات کنم
ای تُف به این تجارت سیاه
ای تُف به بازار کثیفی که مَبیعش تو باشی
راستی آ خدا
یه چیزی می خواستم در گوشی بهت بگم
خواهش می کنم پیش خودمون بمونه ها
راستش یه مدتیه احساس می کنم عاشق شدم
تقریباً از اول تولدم
کسی چه می دونه؟
شایدم قبل تَرِش
من عاشق محمد جانت شده ام
عاشق خانواده ی علی و فاطمه هستم
عاشق پسرای آقاشون
ظاهراً اونا هم این جور که شنیده ام از من بدشون نمیاد
چند وقت پیش پیغام داده اند که حساب دفتری های ما ها رو قراره اونا بیاند پیشت تسویه کنند
می شه لطف کنی حساب کتاب دفتری من را هم با اونا صاف کنی😭
خدا رحمت کنه مش فتح الله بقال را
ماه رمضونا که میشد حساب دفتری اونایی که می دونست دستشون تنگه رو می ریخت تو بخاری و می سوزند و صفر می کرد.
میشه امشب حساب های دفتری را بریزی تو بخاری هیزمی و بسوزونی بروه پی کارش؟
به خدا از علی و اولادش خجالت می کشیم بخواند بعداً پا در میونی کنند و واس ما رو حساب کنند
بیا ما رو خودت بی حساب بی خیال شو
الغرض این که
خداجون می خواستم بهت یه چیزم یادآوری کنم
اونم اینه که من خیلی از آتیش می ترسم 😭😭😭
حواست باشه یه وقت نَرَم طرفش دست و بالمو بسوزونما
خودت مواظبم باش
آ خدا
آ خدای مهربون
راستی
چه خبر از غزه
خدا جون می دونم حواست به همه هست
می دونم همه چیز را داری فاکنور می کنی و قراره با دو طرف طوری حساب کنی که مو لای درزش نره
ولی قربونت برم
دوست جونم!
ما اعصاب و صبر تو را نداریما
ما داریم واس خاطر این بچه ها دق می کنیم
والّا یه کاپشن صورتی خودمون تو کرمان داشتیم که از مظلومیتش داشتیم می مُردیم
آخه ما مث تو و حسین صبرمون زیاد نیست که هر روز جنازه بچه شیرخواره و کوچیک ببینیم و بازم بتونیم صبر کنیم.
قربونت برم
این داستانو خودت جمعش کن دیگه
امتحاناتت رو آسون کن
اصلاً مگه قرار نذاشته بودی باهامون که هر وقت داشتیم می بُریدیم صاحب دم و دستگاه را بفرستی؟!
خداجون
بسه دیگه
دورت بگردم
بی صاحبی بسه دیگه
تو این صحرای پر از گرگ،
این گله چوپون می خواد
صاحبمونو بفرست
زیاده عرضی نیست
ملالی نیست جز دوری از تو و دوستات
ان شاء الله وقت دیدارمون که شد، شرمنده ی روی ماهت نباشم
فدای تو
بنده ی شرمنده ات
#رسول_محمدزاده
@rasooll_ir