🌱سهشنبههای سفید تاریخ شفاهی
🎯قسمت سوم: چادرهای چارخانهای
اطراف اصفهان، چاچپ رسم بود. پارچههای چهارخانهای که زنان روستایی به جای چادر سر میگرفتند. تو حسینآباد خودمان هم از این پارچهها میبافتند. پوشیدن چاقچور هم رسم بود ولی روبنده زدن نه.
از وقتی راه کربلا باز شد، بعضی از خانمها به تقلید از عربها روبنده گرفتند و کمی باب شد.
هنوز به سن مدرسه نرسیده بودم. رفتم بازارچهی نو روبروی تیمچه جوهری، چیزی بخرم. دو تا زن چاچببهسر از بازار بزرگ میآمدند سمت خیابان، دو تا آژان هم از روبرو به سمتشان. یکهو کپ کردند روی سر این دو تا و چاچبشان را کشیدند. داد و فریاد بلند شد. زنها نشستند روی زمین و پتهی چاچب را کشیدند روی سرشان. جیغ میزدند و چاچب را سفت گرفته بودند. از دیدن این صحنه تن و بدنم لرز گرفته بود. از داخل تیمچه جوهری دویدم سمت خانه.
بعضی آژانها بیتفاوت بودند و بعضی سختگیر. علی آژان سختگیر بود. خیلی چادر کشید از سر زنها. اما یکهو مریض شد. میگفتند دل درد مراق گرفته. با همان دل درد فوت شد. میگفتند از نفرین زنهای چادری بوده.
💢بر اساس مصاحبه با غلامعلی صباغزاده، متولد اصفهان
✍ به قلم علی ملکی
#خانه_تاب
#ننگ_سالی
#حسینیه_هنر_اصفهان
🌟رستا، روایتسرای تاریخ شفاهی اصفهان
@rasta_isf_1401