هدایت شده از روابط عمومی پلیس
اتاق خدمت 🔸 داشــت در اتـاق ریاسـت سـازمان بازرسـی کـه تـازه تحویـل گرفتـه بـود راه میرفـت کــه پایش به پارگی موکت کف اتــاق گیــر کــرد. ســریع بلنــد شــد و خـودش را جمـع و جـور کــرد و گفــت: «ایـن اتـاق محـل رفـت و آمـد مـردم اســت. بگـو بیاینـد موکـت را بکننـد و بردارند.» یکــی از همــکاران پیشــنهاد داد: بهتــر اســت بگوییــم بیاینــد اتــــاق را بازســازی کننــد و موکــت جدیــد هــم بزننــد.» 🔹 بــه چشــمانش خیــره شــد و بــا لحــنی جـدی گفــت: «بچه های ســازمان بـه نـان شبشــان محتـاج هسـتند. آن وقــت مــن بیایــم ایـن اتــاق را بازسـازی کنـم؟»! ده ســال بعــد کــه ســازمان را تحویــل داد، کل ســاختمان نــو نــوار شـده بــود مگر اتـاق خــودش؛ بــدون موکــت و کامــلا ســاده. 📚 کتابِ (سید محرومین)، ص ۲۵ 🗳