✔️ یک تأخیر بزرگ در زمان­های خواب (تقریبا دو ساعت) در تعطیلات آخر هفته، مشکلات در شروع خواب در طول هفته، کاهش مدت زمان خواب و افزایش خواب آلودگی و تحریک پذیری در طول هفته، همینطور خواب عمیق و غیر مختل به محض اینکه به خواب می­روند. ✴️ این مقاله، تأخیر خواب در آخر هفته­ ها را با اختلال تأخیر در فاز خواب -که به جهت تغییر سیرکادین- به عنوان یک اختلال چرخه­ ی خواب – بیداری طبقه­بندی شده­است مرتبط می­کند (ویتزمن و همکاران، 1981). ✴️ برای تحلیل سهم نسبی محرومیت از خواب و ریتم­ های شبانه روزی در چرخه­ ی خواب – بیداری، والدز و همکاران (1996)، 52 دانشجوی کارشناسی دختر را که از دوشنبه تا جمعه با دو برنامه­ی زمانی شامل برنامه­ ی زمانی صبح (07:00 تا 12:00) و برنامه­ ی زمانی بعد از ظهر (14:00 تا 18:00) در دانشگاه حاضر می شدند، بررسی کردند. ✴️ گروهی که در برنامه­ ی زمانی بعد از ظهر بودند، بیشتر می­خوابیدند، مدت خوابشان در طول هفته برابر با مدت خوابشان در تعطیلات آخر هفته بود، اما اگرچه آن­ها در طول هفته محروم از خواب نبودند، چرخه­ ی خواب – بیداری خود را در آخر هفته­ ها 24 دقیقه به تأخیر می­ انداختند (شکل. 5). این تأخیر با کرونوتایپ (روز خواب و شب خواب بودن) همبستگی مثبت داشت، یعنی افرادی که روزها می­ خوابیدند، تأخیر بیشتری در تعطیلات آخر هفته داشتند (گارسیا و همکاران، 1999). ✴️ این نتایج، یک اثر سیرکادین در تأخیر (خواب) آخر هفته­ ها و تطابق با روز­های هفته را پیشنهاد می­کند. همچنین (این نتایج)، تفکیک میان افزایش و تأخیر چرخه­ ی خواب – بیداری در آخر هفته­ ها را پیشنهاد می­کند. شکل 4. گزارش اکتیگرافیک از یک کارگر زن در طول انتقال به DST.. این کارگر، نتوانست فاز ریتم فعالیتش را جلو بیاورد. ✴️ به نظر می­رسد افزایش خواب با عملکرد همواستاتیک خواب مرتبط است؛ محرومیت جزئی از خواب در طول هفته -به خاطر نیاز­های اجتماعی و کار- ، فشار بر خواب را تولید می­کند، بنابراین افراد تمایل دارند خواب از دست رفته­ شان را طی آخر هفته جبران کنند. از طرف دیگر، به نظر می­رسد که تأخیر در تعطیلات آخر هفته، با کارکرد سیرکادین خواب، مرتبط باشد. ✴️ ممکن است چرخه­ ی خواب – بیداری، کاملا با برنامه­ ی زمانی جلو افتاده که به صورت اجتماعی در طول روز­های هفته اعمال شده است، نتواند هماهنگ شود بنابراین به یک فاز به تأخیر افتاده در تعطیلات آخر هفته باز می­گردد. ✴️ ماچادو و همکاران (1998)، تأثیر برنامه­ های زمانی کار و مطالعه را بر چرخه­ ی خواب – بیداری در طول هفته تحلیل کردند. آن­ها سه گروه از دانشجویان کارشناسی دختر را مطالعه کردند: ✔️ گروه شب خوابِ بدون شغل (تعداد = 47)، ✔️ گروه روز خوابِ بدون شغل (تعداد = 31) ✔️ گروه روز خوابِ شاغل (تعداد = 17) ✴️ دو گروهی که شغل نداشتند، خوابشان را افزایش دادند و آن را به تأخیر انداختند، دانشجویانی که شغل داشتند و روز خواب بودند، مدت زمان خوابشان را افزایش دادند و بدون ایجاد تغییر در زمان به خواب رفتن، تنها زمان بیدار شدنشان را تغییر دادند. این مطالعه نشان می­دهد که تأخیر فاز در تعطیلات آخر هفته، بر اساس برنامه زمانی کار و مطالعه، به گونه­ ی متفاوتی بروز می­کند. ✴️ شکل 5. مقایسه­ ی دو گروه از دانشجویان دختر. آزمودنی­ های شب خواب در طول روز­های هفته، مدت زمان خوابشان را کاهش دادند؛ آن­ها در طول تعطیلات آخر هفته، خوابشان را افزایش دادند و به تأخیر انداختند. آزمودنی­ های روز خواب، در طول روز­های هفته محرومیت از خواب نداشتند، اما با این حال، در چرخه­ ی خواب – بیداری آن­ها، یک تأخیر 24 دقیقه­ ای وجود داشت. ✴️ یانگ و همکاران (2001)، برای آزمون این فرضیه که تأخیر خواب در آخر هفته­ ها با تأخیر فاز ریتم شبانه روزی مرتبط است، مطالعه­ ای را طراحی کردند. آن­ها dim-light melatonin onset (DLMO) بزاقی را به عنوان مقیاس ریتم شبانه­ روزی، جمعه شب­ها و دوشنبه شب­ها در 10 نفر (2 زن، 8 مرد) ثبت کردند. ✴️ ثبت­ ها در هر آزمودنی، دو بار برنامه­ ریزی شده بود؛ در دو شرایط ذیل: دارونما (تجویز مانیتول) و آزمایشی (تجویز 6 میلی گرم ملاتونین 5/5 ساعت قبل از زمان خواب عادتی در یک شنبه). اثبات شده است که تجویز ملاتونین در آن زمان، فاز ریتم­ شبانه روزی انسان را جلو می­آورد (لوی و سک، 1997). ✴️ در شرایط دارو نما، یک تأخیر 6/31 دقیقه­ ای در DLMO، در دو شنبه شب­ در مقایسه با جمعه شب­ وجود داشت. ✴️ در شرایط آزمایشی (تجویز ملاتونین)، هیچ تأخیری اتفاق نیفتاد و صبج دوشنبه، آزمودنی­ ها گزارش دادند که کمتر "خواب آلود" هستند، "به صوت کلی احساس بهتری دارند"و "هوشیار­تر" هستند و گزارش کردند تلاش بیشتری برای انجام هر چیزی اختصاص می­دهند. ادامه مطلب👇👇👇