مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
🌼🍃| پارسال که می‌خواستیم برویم گذرنامه‌اش رو گذاشت و گفت که برای اربعین بر می‌گردم. نزدیک اربعین گف
🌱•🌱° 📝 به روایتی از دوست شهید : 🌱| خیلی دوست داشت که بابچه های هیات اربعین بیاد کربلا🏴🚶 اما قسمتش نشد... 😞 خانوم حضرت زینب سلام الله علیها چیزه دیگه ای براش نوشته بود...✍ از کربلا که برگشتیم، چند روز بعد اوایل ماه ربیع الاول بود که یه سر اومده بود🚙 تا خداحافظی کنه... ایندفعه که دیدمش با دفعات قبل خیلی فرق داشت چهره ی نورانی و لحن صحبت تازه و ... تو بین حرفاش یکی در میون از رهبر حرف میزد... 👌 همش لفظ امام رو بکار میبرد... میگفت: امام که هست ما تو میدون جنگ دلمون گرمه... |😌✊| تا حالا اینجور ندیده بودمش...‼️ یکی از بچه ها میگفت: بهش گفتم مهدی جون، وقتی اونجا هستی دلت برای خانواده و هیات و یزدانشهر تنگ نمیشه...‼️ مهدی گفت: حاجی چی میگی..!!؟ بعدا از این همه سالی که اینجا بودم و زندگی کردم وقتی برمیگردم قم، اصلا احساس راحتی نمیکنم... اینجا خیلی برام "غریبه"ست... ✋ شهید_مدافع_حرم