شهید جلیل حسین پور فردی
(1338- 1357 ه ش)
کبوتران خونین بال عشق، در آسمان انقلاب به پرواز در می آیند تا پروازشان زینت بخش آسمان باشد و شهید جلیل حسین پور فردی یکی از این کبوتران خونین بال است او در خانواده ای مذهبی و مستضعف در شیراز چشم به جهان گشود و دومین فرزند پسر خانواده بود. و خانه نشین سال های کودکی، پدر به عللی شغل خود را از دست داد و خانه نشین شد. همین امر موجب شد تا جلیل از شش سالگی به کار مشغول شود تا با دستمزد نا چیزش، باری از دوش پدر مهربان بردارد.
او همیشه نصف روز را در مدرسه به سر می برد و نصف دیگر آن را به شاگردی در مغازه ی قنادی می پرداخت. وی تا کلاس اول راهنمایی اینگونه ادامه داد و پس از آن برای اینکه حرفه ی تازه ای را بیاموزد، در مغازه ی عکاسی یکی از آشنایان به کار مشغول شد. او علاقه زیادی به نماز داشت و اکثر مواقع این فریضه را در مسجد نو(شهدا) به جا می آورد و پس از نماز نیز با گوش دادن به خطابه ی روحانیون، کسب فیض می کرد و در همین مجالس بود که با انقلاب آشنا شد و دل به اهداف رهبر سپرد. اولین گام او در مسیر انقلاب، در سال 55 محکم و استوار بداشته شد. او در آن سال دانش آموز دبیرستان بود. مسئولین مدرسه به دانش آموزان تکلیف می کردند تا انشایی درباره انقلاب سفید شاه و ملت بنویسند. جلیل به امر گردن ننهاد و انشاء مزبور را ننوشت. اولیاء به خاطر سرپیچی وی ، او را مردود کردند. ضمن اینکه از مادر جلیل درخواست کردند که او را از آن مدرسه ببرد. و از آن سال به بعد جلیل در مدارس شبانه ی شیراز به تحصیل ادامه داد. پس از آن موضوع، جلیل تصمیم راسخ گرفت که علیه رژیم مبارزه کند. و به عده ای از بزرگترهای فامیل؛ به روستاهای اطراف رفت و به تبلیغ انقلاب پرداخت و در این راستا پخش اعلامیه های حضرت امام را نیز به عهده گرفت.
صبح روز بیست و دوم بهمن، جلیل به همراه برادر کوچکترش محمد رضا(که بعدها نیز در جبهه های نبرد حق علیه باطل به شهادت رسید). با خیل عظیم مردم به قصد تصرف کلانتری 3 حرکت کردند پس از چندین ساعت درگیری و تصرف کلانتری، جلیل نیز به همراه سیل جمهیت به شهربانی هجوم آورده و در آنجا به مبارزه مشغول شد.
کمی بعد در شهر اعلام شد که برای مداوای مجروحین به خون نیاز است. مادر و خواهر جلیل برای اهداء خون به بیمارستان رفتند. پس از اهداء خون هنگامی که به منزل بازگشتند، مادر جلیل ضعف شدیدی احساس کرد و به خواب رفت. در عالم رؤیا جلیل را دید که در حال دویدن به زمین افتاد و کبوتری برخواست و به آسمان پرواز کر.
مادر پس از بیداری به خواهر جلیل گفت:«جلیل شهید شد.» مادر این رؤیا را حدود ساعت دوازده ظهر دید و درست همان ساعت نیز جلیل در مقابل شهربانی مشغول مبارزه بود که توسط خفاشان شب پرست به شهادت رسید و روح بلندش به آسمان پرواز کرد.