وقتی‌آزادی‌اندیشه‌را‌از‌خودت‌دور‌میکنی . . ‌. وقتی‌در‌گرمای‌خورشید‌سوزان‌تابستان، خودراازآزادی‌محروم‌میسازی . . . وقتی‌دربرابر‌چشمان‌آلوده،‌‌ مروارید‌زیبایی‌هایت‌را‌در‌صدف‌حجاب میپرورانی‌ . . . وقتی‌در‌برابرخنده‌ها‌و‌تمسخر‌ها،‌ازعهد‌خویش‌ غافل‌ نمی شوی . ‌. . وقتی‌دیگران‌می‌پندارند‌که‌بهره‌ای‌از‌زیبایی‌ نبرده‌ای‌ اماتوآن‌را‌در‌ورای‌پارچه‌ای‌درظاهر‌سیاه‌،اما درباطن‌درخشان‌و‌عطر‌آگین،پنهان‌میکنی . . . طعم‌زیبای‌آزادی‌را‌بیش‌از‌پیش‌در‌کام‌خویش می‌پرورانی؛ طعمی‌لذت‌بخش که‌دیگرانی‌که‌خودرا‌آزاد‌تر‌از‌تو‌ تصور‌میکنند‌،هرگز‌‌از‌شیرینی‌اش‌بهره‌مند‌نخواهند‌شد . ‌. . طعمی‌گواراتر‌از‌سیب‌سرخی‌برفراز‌سربه‌فلک‌ کشیده‌ترین‌شاخه‌درخت . . .