⛓❤️🩹
❣
یهو دوباره یاد جواب اون ازمایش افتادم
از پنجره بیرون رو نگاه کردم
فردا این موقع خوشحالم یا ناراحت؟!
فردا این موقع حالم خوبه یا نه ..
نمیدونم ..نمیدونم
فردا روز سختی دارم
اینو مطمن بودم
برای گوشیم پیام اومد
حمید بود
باز کردم
_چجوری اینقد راحت میتونی تهمت بزنی؟!
گوشی رو بستم
حوصله نداشتم
حوصله هیچ کس رو ..
تا صبح فقط از این پهلو به اون پهلو شدم
استرس شدیدی داشتم
صبح که بلند شدم
رفتم دستشویی و اومدم اماده شدم
سمیرا با چشمای نیمه باز گفت:کحا؟!
+ازمایشگاه
_بزار باز بشه اخه
بلند شد و گفت:تا یه صبحونه بزنیم اونجا هم باز میشه
+باشه یکم زودتر اماده شو فقط
ادامه دارد...🫀