قسمت دوم از خلاصۀ جلسۀ بیست و سوم
مبانی تربیت اسلامی
حجت الاسلام عباسی ولدی
پرسش چهارم:
به نظر شما چرا یافتههای علوم انسانی قابل تطبیق و تعمیم بر همه نمیباشد؛ مثلاً چرا نمیتوان نتایج آزمونهای روانشناسی را که امروزه در مراکز مشاوره میگیرند صحیح دانست؟
پاسخ:
در تجربهها سه محور اصلی وجود دارد: یک: کسانی که تجربه میکنند یعنی همین به اصطلاح دانشمندان. دو کسانی که تجربه میشود یعنی همین موردهای مطالعاتی. سه. ملاکهای تحلیل تجربه که منتهی به قانون میشود.
اوّلاً نوع نگاه و میزان علم کسانی که تجربه میکنند به شدّت در نتایج تجربه مؤثر است.
ثانیاً برای تعمیم نتایج یک تجربه باید به یکسان بودن شرایط و ویژگیهای کسانی که تجربه میشوند، یقین داشته باشید. آیا همۀ کسانی که در جامعۀ آماری ما هستند، با همۀ کسانی که در همۀ دنیا هستند، شرایط یکسانی دارند؟
ثالثاً با چه ملاکی دادههای تجربی را تحلیل میکنیم و به نتیجه میرسیم؟ مثلا اگر در میان چند هزار کودک در سن پنج سالگی اگر روزی یک ساعت موسیقی پخش شد و بچهها شادی کردند و شروع به رقصیدن کردند و چند روز بعد هم از ما خواستند که باز همان موسیقیها را پخش کنیم و ما امتناع کردیم و میزان شادی آنها کم شد، یعنی بچهها در این سن نیازمند موسیقی هستند؟ اصلا چه کسی گفته آن شادیها و رقصها نشانۀ درستی برای مفید بودن این موسیقیهاست؟ و چه کسی گفته که ناراحتی بعد از توقف پخش موسیقی نشانۀ نیاز بچهها به موسیقی است؟
رابعاً در کدام یک از این مطالعات قاعدهها از نتایج صد در صد مشابه در میان تجربه شدهها بیرون آمده؟ مثلاً آیا در همین مثالی که زدم صد در صد بچهها بعد از توقف موسیقی از میزان شادیشان کم شد؟ یا مثلا هفتاد درصدشان؟ چرا از مشابهت هفتاد در صدی به قوانین عمومی و صد در صدی میرسید؟
خامساً موسیقی را که کم کردید، برایشان یه بازی جذّابی مثل دنبال بازی یا گرگم به هوا گذاشتید و آنها باز هم درخواست موسیقی کردند؟
به هر حال از دل این تجربهها نمی شود قاعدۀ عمومی بیرون کشید.
پرسش پنجم:
با توجه به بحث اضطرار به حجت باید گفت این غرب است که باید روزی به این اضطرار برسد ، اما ما که قرآنِ بدون تحریف و عصمتِ اهل بیت علیهم السلام را داریم ، معنای اضطرار به حجّت برای ما چطور معنا پیدا میکند؟
پاسخ:
صرف اعتقاد به عصمت اهل بیت علیهم السلام و تحریف نشدن قرآن، به این معنا نیست که ما هم خودمان را مضطرّ به حجّت میدانیم. اضطرار یک حال درونی است که ناشی از باور قلبی ماست. باور قلبی به این که راهی جز آنچه قرآن و اهل بیت علیهم السلام نشان دادهاند وجود ندارد. غیر از این هر چه هست، گمراهی است. اتفاقا امروز ما بیشتر از غربیها نیاز به این باور داریم. اگر ما با همۀ وجودمان به این اضطرار برسیم، به سراغ کشف راه تربیت از همین منابع خواهیم رفت و محصولمان را وقتی به غربیها نشان دادیم، آنهایی که فطرتشان را سرکوب نکردهاند، میفهمند که تفاوت این دو چه قدر عجیب و غریب است.
پرسش ششم:
شما گفتید: «در صورتی میتوان به قواعد بر خاستۀ از علوم انسانی غیر وحیانی در تربیت اعتماد کرد که ربّ این اختیار را به انسان واگذار کرده باشد. طبق آیات و روایات به راحتی میتوان گفت که این واگذاری انجام نشده است». لطفاً چند آیه از آیاتی که دال بر این مطلب است را ذکر فرمایید.
پاسخ:
اگر خدا بخواهد ما در آینده در بارۀ هدایت سخن خواهیم گفت؛ امّا هدایت همان راهی است که خدا برای تربیت انسان نشان داده که آن را در قرآن تنها راه معرفی میکند:
«قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى؛ بگو: به يقين تنها هدايت خداوند هدايت (واقعى) است» (بقره: 120؛ انعام: 71)