ای دختر سه ساله ی سلطان کربلا وی کوثر سه آیه ی قرآن کربلا تو یادگار فاطمه بودی رقیه جان جان حسین بودی و جانان کربلا خواندت نگین حلقه ی آغوش خویشتن از شدت علاقه سلیمان کربلا بر پای ذوالجناح زدی دست خود گره وقت وداع شاه شهیدان کربلا بابا سفر که رفت تو را همره اش نبرد برگشت روی نیزه ز میدان کربلا هم گوش رفت غارت و هم گوشواره ات آن شب که بود شام غریبان کربلا چون عمه ی تو گفت علیکن بالفرار پای تو بود و خار مغیلان کربلا سمت نجف بسان غزالی دوان شدی از چنگ گرگهای بیابان کربلا خفتی به زیر بوته ی خاری که چشم تو بیدار شد ز سیلی عدوان کربلا کردی صدا عموی خود عباس را ولی دیگر نبود ساقی طفلان کربلا از کوفه تا به شام شدی ای اسیر عشق با اشک چشم آینه گردان کربلا شعر "یتیم" در گره افتاد از غمت تا شانه زد به موی پریشان کربلا @raziolhossein