امروز داشتم با مادرم حرف میزدم ... به تازگی از مجلس خانما اومده بود... یه حرف جالبی زد و گفت : گفته بزنن و بکشن مادر ... میگم چیزی نشه یه وقت :) گفتم خیالت راحت مامان ؛ تا خدا رو داری از حرف چهار تا توده ای نترس...طرف از اول عهد بسته نسل ایرانیا رو از بین ببره ... شب شد و صداهای بلندی از همه جای شهر میومد ... مادرم نگران تر شده بود تا صدای شدیدی همه جا رو پر کرد... ای امان از دل پاک بعضی بنده های خدا شهر در آرامشه و این نجوای بین ماست مراسمی برای شادی خونگی ماست ؛ لطفا خطرناکش‌نکنید ❗️