روایت مادر مرحوم ابوالفضل حسنی از یک خواب عجیب: مدیر مدرسه‌ای که بنده در آن مشغول به کار هستم چند روز بعد از فوت ابوالفضل اصرار بر این داشت که من را حضوری ببیند وقتی به پیش من آمد به من گفت که یک خواب عجیبی دیده‌است گفت که اگر پشت تلفن به تو میگفتم مطمئنم باور نمی‌کردی حتما باید حضوری میگفتم جایی شلوغ بود شخصی صدایم می‌کرد با اینکه من اصلاً پسر تو را نمی‌شناختنم اما در خواب به من الهام شد که این شخص پسر تو ابوالفضل است. او به من گفت که به مادرم بگویید بی‌تابی نکند من جایم خوب است و این جمله را سه بار تکرار کرد: من پیش امام حسین هستم من پیش امام حسین هستم من پیش امام حسین هستم