...😍 وقتایی که ناراحت بودم یا اینکه حوصلم سر میرفت و سرش غر میزدم... میگفت: "جااان دل هادی...؟😍 چیه فاطمه...؟❤️" چند هفته بیشتر از شهادتش نگذشته بود یه شـب که خیلی دلم گرفته بود...💔 فقط اشک میریختم و ناله میزدم...😭 دلم داشت میترکید از بغض و دلتنگی قلم و کاغذ برداشتم و نشستم و شروع کردم به نوشتن... از عذاب نبودنش و عشقم نوشتم براش...💕 نوشتم "هادی...❤️ فقط یه بار... فقط یه باره دیگه بگو جااان دل هادی..."😭 نامه رو تا زدم و گذاشتم رو میز و خوابیدم... بعد شهادتش بهترین خوابی بود که میتونستم ازش ببینم... دیدمش…❤️ با محبت و عشق درست مثه اون وقتا که پیشم بود داشت نگام میکرد...☺️ صداش زدم و بهترین جوابی بود که میشد بشنوم... "جاااان دل هادی...؟💕 چیه فاطمه…؟❤️ چرا اینقده بیتابی میکنـی...؟ تو جات پیش خودمه شفاعت شده ای...✨ (همسر شهید مدافع حرم هادی شجاع)🌹 🌷@refigh_shahid1🌷