#سلامبرابراهیم۱🍃
پارت ۲۶
•قهرمان
مسابقات قهرمانی ۷۴ کیلو باشگاه ها بود.
#ابراهیم همه حریفان را یکی پس از دیگری شکست داد و به نیمه نهائی رسید. آن سال
#ابراهیم خیلی خوب تمرین کرده بود. اکثر حریف ها را با اقتدار شکست داد.
اگر این مسابقه را می زد حتماََ در فینال قهرمان می شد . اما در نیمه نهائی خیلی بد کشتی گرفت.بالاخره با یک امتیاز بازی را واگذار کرد!
آن سال
#ابراهیم مقام سوم را کسب کرد . اما سال ها بعد ، همان پسری که حریف نیمه نهائی
#ابراهیم بود را دیدم. آمده بود به
#ابراهیم سر بزند.
آن آقا از خاطرات خودش با
#ابراهیم تعریف می کرد. همه ما هم گوش می کردیم.
تا اینکه رسید به ماجرای آشنایی خودش با
#ابراهیم و گفت: آشنایی ما بر می گردد به نیمه نهائی کشتی باشگاه ها در وزن ۷۴ کیلو ، قرار بود من با
#ابراهیم کشتی بگیرم.
اما هرچه خواست آن ماجرا را تعریف کند
#ابراهیم بحث را عوض می کرد!
آخرهم نگذاشت که ماجرا تعریف شود! روز بعد همان آقا را دیدم و گفتم: اگه می شه قضیه کشتی خودتان را تعریف کنید.
او هم نگاهی به من کرد. نَفَس عمیقی کشید و گفت: آن سال من در نیمه نهائی حریف
#ابراهیم شدم . اما یکی از پاهایم شدیداََ آسیب دید.
به
#ابراهیم که تا آن موقع نمی شناختمش گفتم: رفیق ، این پای من آسیب دیده . هوای ما رو داشته باش.
#ابراهیم هم گفت: باشه داداش ، چَشم.
بازی های او را دیده بودم . توی کشتی استاد بود.
با اینکه شگرد
#ابراهیم فن هایی بود که روی پا می زد . اما اصلا به پای من نزدیک نشد!
ادامع دارد...