همه هست آرزويم كه ببينم از تو رويي چه زيان تو را كه من هم برسم به آرزويي؟! به كسي جمال خود را ننموده‏يي و بينم همه جا به هر زباني، بود از تو گفت و گويي! غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از ميانه، گويي! به ره تو بس كه نالم، ز غم تو بس كه مويم شده‏ام ز ناله، نالي، شده‏ام ز مويه، مويی شود اين كه از ترحّم، دمي اي سحاب رحمت! من خشك لب هم آخر، ز تو تَر كنم گلويي؟!