📱 الو! اینجا حاشیه نیست!
بالانشین
🔹️چندروزیست دو گروه جهادی ازتهران آمده اند. دوسه خانم همراهشان هستندکه برای کودکان وبانوان کارفرهنگی می کنند. قصددارند به روستای سیدحسن بروند. به اصرار حاج محسن با آنها همراه می شوم.
خانمهای جهادی سرووضع زیادی مرتبی دارند. لباسهای هم رنگ و زیورآلاتی زیبا!
دونفرازخانمهای بسیجی الهایی که راه بلدندو بااهالی روستاآشناهستندباما می آیند! دو ماشین می شویم و راه می افتیم. مسیرراگم میکنیم و تقریباً۴۵دقیقه ای طول میکشدتاروستای سیدحسن راپیداکنیم. بنظراینجاهم شبیه آخردنیاست!
🔸️واردحسینیه ای میشویم که کودکان وبانوان آنجاتجمع کرده اند. یکی ازخانمهاکه طلبه است کناربانوان روستامی نشیندودرمورداحکام برای آنهاصحبت میکندبقیه کناربچه ها میرویم.
اغلب فارسی نمیدانندحتی آنهاکه مدرسه می روند!خجالتی هستندوباماغریبی میکنند. خانم جهادی اسپیکر روشن می کندوسرودهای مذهبی پخش میکند. عزیزم حسین،جشن تکلیف و...
ازمن میخواهدبه زبان عربی برای بچه هاتوضیح دهم که قصدداریم روی صورتشان بارنگ، گربه وخرگوش وپلنگ و اینها بکشیم! من هم باآب وتاب طفل معصومهارا ترغیب میکنم.
🔹️️اولی و دومی بااحتیاط جلو می آیند. دوست جهادگرِ ماروی صورتشان پرچم ایران میکشد.سومی آرام میگوید:میخوام روی صورتم گربه بکشی!خانم جهادگرمیگویدنه عزیزم پرچم میکشیم واکلیل روش میریزیم قشنگ می شه! درگوشش میگویم: خواهرجان چه اشکالی داره شیروپلنگ هم بکشیم! بالبخندمیگوید:نه عزیز!
باخودم میگویم:پس چراگذاشتی به این طفل معصوما دروغ بگم؟