هدایت شده از بصیرت نیوز(جهاد تبیین)
💟 استاد صفایی رحمة الله علیه روزی در اثر سیره رسیدگی اش به افراد و اهتمامش به حل مشکلات دیگران، دچار قرض شدیدی شد. 💟 به منزلشان که رفتیم، قدری در فکر بود. سپس برخاست و رفت. بعضی از دوستان گفتند: استاد گفته اند: اگر خیلی مستأصل شدم، خانه را می فروشم. 💟 در همین موقع یکی از دوستان که معمولاً خودش کمک می گرفت، وارد شد. وقتی پرس و جو کرد و مشکل حاج شیخ را شنید، گفت: من پولی دارم و حالا به آن نیاز ندارم. 💟 استاد بعد از ساعتی برگشت و خبر گشایش داده شد. یکی از بچه‌ها پرسید: کجا رفتید⁉️ 💟 پاسخ داد: حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. پرسیدند: برای گشایش در قرضتان⁉️ 💟 حاج شیخ جواب داد: نه! برای این مسأله در مسیر، سر قبر مادرم رفتم. 💟 من این مسائل کوچک را از اهل بیت علیهم السلام نمی خواهم،از آنها باید خودشان را خواست. 📚 مشهور آسمان، ص ۸۵ •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•