تا قرآن کریم و احکام الهی را به رزمندگان یادآور شود، به کم سوادان قرآن می آموخت؛ هم رزمانش به او به چشم معصوم و پاک اعتقاد و مردی بزرگ می نگریستند بدین سبب وی را به امام جماعت خود برگزیده بودند. این نماز جماعت گاه در زیر گلوله باران برگزار می شد و یادآور نماز ظهر عاشورا بود.
*گزینش آخرت*
هر که نه گویای تو خاموش به هر چه نه یاد تو فراموش به
شهید عسگری یک بار از وام بانکی استفاده کرد اما این وام را برای ساختن محراب برای مسجد لشگر سیدالشهدا استفاده نمود و این بزگترین یادگار صوری وی در این گیتی است. پدرش چند ماه قبل از شهادت علیرضا از وی خواسته بود که ازدواج کند اما علیرضا وظیفه سنگینی بر دوش خود می دید، او باید در جبهه ها حاضر می شد و چپونه می توانست رخت دامادی بر تن کند در حالی که دلش در جای دیگر بود و ( نمی توان با یک دل دو دلبر داشت). از قرآن کریم خوانده بود که « مُتَّكِئِينَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِينٍ» قلب علیرضا مدتی احساس ناراحتی و بیماری می کرد اما بدان توجهی نشان نمی داد وقتی هم خانواده اش اصرار کرده بودند که نزد پزشک برود تا معاینه اش کنند باز تمایلی نشان نداده بودو گفته بود که با ان کار زیادی ندارم آنقدر که من می خواهم برایم کار می کند.
*شهادت*
عشق علیرضا عسگری به شهادت، او در صف نخستین مبارزان قرار می داد، در جبهه مهران بر اثر انفجار خمپاره صورتش سوختگی بسیار یافت و در شلمچه هم پشت و سینه اش مجروح شد امام همین که بهبود یافت دوباره به میدان نبرد بازگشت. او در پی رسیدن به حق تعالی بود و شهادت را نزدیک ترین راه به خدا می شمرد و نمی توانست منتظر مرگ طبیعی باشد:
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست راهی ار نزدیک تر دانی بگو
بیست ساله شده بود که از کرج به شلمچه بازمی گشت در جاده اهواز – خرمشهر مورد اصابت ترکش و سلاح شیمیایی نیروهای بعثی قرار گرفت، بعد از هفت سال جستجو در جبهه ها، اول مردادماه سال 1367 به مقصود خود دست یافت و به لقاءالله پیوست.
*پیام شهید*
در یکی از یادداشت هایش که لابلای کتاب هایش بعد از شهادتش یافته شده است درباره علاقه اش به عروج و شهادت چنین نوشته است: «اگر دنیا و تمام متعلقاتش مانع از رسیدن من به هدفم شوندبا هر وسیله ای آن ها را پشت سر می گذارم و به هدف خود می رسم».