🔞🔞انگار وقتی وارد غزه میشوی، خدا هستی!
✍🏻روایات یک سرباز اسرائیلی در روزنامه هاآرتص:
🔹 «انگار ما نازی بودیم و آنها یهودی. یک فرمانده جدید به ما ملحق شد. ساعت شش صبح برای اولین گشتزنی با او بیرون رفتیم. او ایستاد. در خیابانها هیچکس نبود، فقط یک پسربچه چهار ساله که در حیاط خانهشان با شن بازی میکرد. فرمانده ناگهان شروع به دویدن کرد، پسر را گرفت و دست او را از آرنج و پایش را شکست. سه بار روی شکمش پا گذاشت و رفت. ما همه با دهان باز ایستاده بودیم و با شوک به او نگاه میکردیم. گفت: این بچهها باید از روزی که به دنیا میآیند کشته شوند. وقتی یک فرمانده این کار را میکند، مشروعیت پیدا میکند.»
🔸 «مثل این بود که یک ماده مخدر زدی. احساس میکنی که قانون هستی، قوانین را تعیین میکنی، انگار از لحظه ای که از جایی به نام اسرائیل خارج میشی و وارد نوار غزه میشی، تو خدا هستی.»
🔹 «من با [هدف گرفتن] زنان مشکلی ندارم. یک زن عرب به سمت من دمپایی پرتاب کرد، من به او لگد زدم، (با اشاره به کشاله ران) همه این قسمتهایش شکست. او امروز نمیتواند بچه دار شود.»
🎬Mostazafin_TV