شهید بهشتی سال ها قبل از انقلاب؛ مشغول تربیت کادرهایی بود که بتوانند به شکلی موثر وظایف نهضت را به عهده بگیرند. او با روحیه‌ای خستگی ناپذیر در تمامی عرصه‌هایی که امکان فعالیت در آنها فراهم میشد به برنامه‌ریزی دقیق، ایجاد تشکیلات و کار گروهی می‌پرداخت و در تشخیص خدمت از سرزنش دیگران ترسی نداشت. وقتی تشخیص می‌داد که کاری صحیح است از تبعات آن نمی‌ترسید و حتی گاهی شخصیت خود را فدا می‌کرد. شهید بهشتی به دو چیز بیش از همه علاقه داشت: یکی فهمیدن و دیگری در خدمت مردم بودن. ایشان یک بار فرمودند: «عشق من فلسفه است ولی خدمت به اسلام مرا از این عشق بازداشته است» بسیار علاقه داشتند همه مسائل فلسفی را درک کنند. ایشان یک فیلسوف متفکر بودند. در فهم اسلام می‌کوشیدند و می‌خواستند اسلام را آنگونه که هست به دیگران معرفی کنند در یک کلام؛ شهید بهشتی در حد خود فردی استثنایی بود. چهار زبان را خوب می‌دانست از جمله انگلیسی، آلمانی، عربی و ... کتابخانه‌ای داشت که بیشتر کتاب‌هایش به زبان خارجی بود تا فارسی و عربی! می‌دیدم که پس از نماز جماعت که در خانه‌اش با جمعی از تحصیل کرده‌ها برگزار می‌کرد مهندسین و دکترها بر سر واژه‌های آلمانی یا انگلیسی با او بحث می‌کردند و از او نظر می‌خواستند. عمری را در برنامه‌ریزی برای آموزش جوانان و تربیت آنان صرف کرد و بیشتر اوقاتش صرف ساختن و هدایت آنان می‌شد و در اندیشه‌ی حفظ آنان از خطرات انحرافی بود. 📝{رسانه فرزند انقلاب اسلامی}