سیدمرتضی میرسراجی
در زمان ما که به زمان نسل سوخته معروف است، کتک در مدارس انگار بلامانع بود و هر وقت معلّم، بچّه ها را کتک می زد، با افتخار می گفت: «چوب معلّم گله هر کی نخوره خُله»!
یعنی کتک برای دانش آموز مثل نان شب یا برای معلّم و آموزگار مثل نماز و روزه واجب عینی بود و این حق را معلّم باید حتما ادا می کرد و اگر روزی از دستش در می رفت قضای آن را به جهت کثرت عبودیّت و وظیفه شناسی به جا می آورد.
در آن عصر طلایی از وسایل و اسبابی همچون: ترکه، شیلنگ و خط کش استفاده می شد که به کف دست یا به شکلِ فَلَک به کف پا و در برخی موارد که این امکانات لازم نبود معلّم محترم همان کتابی را که در دستش بود به فَرقِ سر ما می کوبید و حالا که فکر می کنم احساس می کنم که ما انصافا خیلی سوسول بودیم چون زمان پدران ما حتّی با زنجیر، دانش آموزان را کتک می زدند، بنابراین کتک در زمان ما خوب تر، ملایم تر و سوسولی تر شده بود.
الان مدّت ها است که در آموزش و پرورش به جدّیّت تمام، کتک ممنوع شده و جای آن را کلام های محبّت آمیز همراه با حرصِ درونی معلّم گرفته است زیرا این نگرش با تمدّن سازگارتر است و از طرفی ممکن است خدای ناکرده یکی از این نوگلان با خود سر کلاس یک دوربینی، موبایلی آورده باشد و از لحظات ملکوتیِ کتک زدن معلّم دلسوز تصاویری بگیرد و در اینترنت پخش کند و برای معلّم بخت برگشته داستان شود.
وقتی زمان ما و پدران ما کتک در مدارس مرسوم بود، این افراد خلّاق و باسواد که همه به خوبی می شناسیم تحویل جامعه شدند که ذکر نام آن ها صدها و بلکه هزاران صفحه در این فرصت طلب می کند.
ولی الان این نوگلان کتک نخورده حتّی حالِ سلام کردن به بزرگترهای خود را ندارند و اصلا چیزی یا چالشی به اسم مردودی، رفوزگی، نمره تک و این جور چیزها نمی شناسند و بیشتر اوقات معلّم ها را دست می اندازند و شنیده ام در برخی مدارس، معلّم خانم کلاس اوّل با بچّه ها می رقصد و در فلان مدرسه یک گروه از دانش آموزان به عنوان کار تحقیقی در مدرسه روی «رقصِ باباکرم» تحقیق و بررسی های علمی و موشکافانه انجام می دهند.
کارشناسان تربیتی وقتی خوب نگاه می کنند، با خود فکر می کنند و می بینید واقعا کتک با خلاقیّت و ادب رابطه مستقیم دارد و از وقتی کتک از مدارس رفت خلاقیّت و پیشرفت هم از آنجا رخت بر بست.
***
همان طور که می دانیم همه افتخارات ما در جهان اسلام برای گذشته است و این کتک در سیستم آموزشی در گذشته بسیار جدّی تر بوده و همین امر باعث بروز استعدادهایی در کشورهایی همچون کشور ما می شد که الان ما از آن استعدادها به عنوان «مفاخر ملّی» یاد می کنیم و به آن ها می بالیم. صفحات تاریخ را که ورق می زدم به نکته جالبی از نقش کتک در آموزش و پرورش در گذشته های دور برخوردم.
ابن اثیر تاریخ نگار شهیر مسلمان و متوفّای ۶۳۰ قمری در کتاب تاریخ خود موسوم به «الکامل» از اتّفاقی که برای «الدُز»(اولدوز) یکی از حاکمان تُرکِ اوایل قرن هفتم هجری شهر «غَزنَه» (ایران قدیم و افغانستان کنونی) رخ داده بود، یاد کرده و نوشته است:
«… و من محاسن أعماله أنّه کان له أولاد، و لهم معلّم یعلّمهم، فضرب المعلّم أحدهم فمات، فأحضره الدز و قال له: یا مسکین! ما حملک على هذا؟ فقال: و الله ما أردت إلّا تأدیبه، فاتّفق أن مات. فقال: صدقت، و أعطاه نفقه، و قال له: تغیّب، فإنّ أمّه لا تقدر على الصبر، فربّما أهلکتک، و لا أقدر أمنع عنک. فلمّا سمعت أمّ الصبیّ بموته طلبت الأستاذ لتقتله، فلم تجده، فسلم، و کان هذا من أحسن ما یحکى عن أحد من الناس.» (الکامل، ج ۱۲ ص ۳۱۲)
«… از کارهاى نیک او یکى این بود که فرزندانى داشت و آموزگارى را به تعلیم ایشان گماشته بود یکى از آن ها را معلّم چنان زد که مُرد.
الدز او را احضار کرد و گفت: بیچاره! به چه علّت این کار را کردى؟
آموزگار پاسخ داد: به خدا قسم که من جز ادب کردن او قصد دیگرى نداشتم و او اتّفاقی مُرد!
الدز گفت: راست مى گوئى!
آنگاه مقداری پول به او داد و گفت:
زود از اینجا برو و غیب شو چون مادرش تاب و تحمّل این مسئله را ندارد و چه بسا که تو را بکشد، من هم نمى توانم جلوى او را بگیرم!
مادر بچّه، همین که خبر مرگ فرزند خود را شنید، به جست و جوى استاد پرداخت تا او را بکشد ولى او را نیافت و او نیز از این مهلکه جان سالم به در برد. این از کارهاى نیک یکى از مردم بود که شنیده شد.»
جالب است که ابن اثیر این عمل «الدز» را از کارهای نیک او بر شمرده است و جالب تر آن که در آن ایّام چه قدر معلّم ها در تربیت و تادیب کودکان جدّیّت وافر داشته اند که حتّی فرزند پادشاه و حاکم را بدون احتساب مقام پدرش تا خودِ مرگ تنبیه می کردند بر عکس الان که به راحتی به آقا زاده ها مدرک دکتری تقلّبی یا بی زحمت اعطا می کنند.
@Khanjanidroos