زینب صدا میزنه بابا یه بغضی تو صداته بابا چقدر لحن اذان‌ گفتنت، شبیه اون قرآن خوندن تو مدینه شده بابا،کدوم قران خوندن؟ بابا یادت میاد سرش تو بغلت بود یهو با نگاهش به تو نگاه کرد صدا زد علی بگو بچه هامو از حجره ببرند. بابا یادت میاد مادرم بهت گفت علی برام قرآن بخون... بابا یادت میاد شروع کردی قرآن بخونی اعوذبالله من الشیطان الرجیم...بسم الله الرحمن الرحیم..یس و القران الحکیم یه بزرگی اینجوری روضه میخوند میگفت مولا کأنه به دلش افتاد فاطمه عمرش به اندازه ی یه یس مونده، لذا امیرالمومنین تا وسط سوره میخوند یهو برمی گشت میگفت: یس و القران الحکیم.... اذان تمام شد آمد پایین، ایستاد برا نماز، بعضیا میگن نماز نافله ی صبح بوده.آقام وارد سجده شد نانجیب شمشیر و بالا آورد مولا میخوادسر از سجده بر داره.نانجیب شمشیر و بالا گرفت.. زمینیا میگن نزن، آسمونیا میگن نزن،فرشته ها میگن نزن، یه خانومی هم معجر دست گرفته، فاطمه میگه نزن، هم مولا حرکت کردسر و بالا اورد هم نانجیب شمشیر و پایین آورد چنان ضربه به سر مبارک خورد صدای ضجّه آسمان علی رو زدن...