📚
#محکمترین_بهانه
📝نویسنده
#زفاطمی(تبسم)
♥️
#پارت_یازدهم
وقتی وارد آشپزخانه شدم ,پویا را دیدم که دزد را به صندلی می بست ,گفتم :
-سلام شرمنده این موقع شب مزاحمتون شدم .
-سلام وظیفه بود
- ببخشید آقا پویا میشه صورتش رو بچرخونید سمت من ,میخوام ببینم کیه ؟
به آن فرد نگاهی کردم و گفتم :
-آقا پویا باهاش چیکار کردی ؟ لطفا دست و پاشو باز کن ,بهش یه خورده آب بده بهوش بیاد .این آقا , رضا پسر غلامعلی باغبونمونه , ولی اینجا چیکار میکنه ؟
وقتی رضا به هوش آمد به من نگاهی کرد .به او گفتم :
- سلام آقا رضا تو اینجا چیکار میکنی ؟
- سلام خانم ,منو ببخشید خواهش میکنم من نمیخواستم دزدی کنم .فقط اومدم شب اینجا بمونم
پویا که با شنیدن این حرف عصبانی تر شده بود گفت :
- جاااانم ,اومدی اینجا چه غلطی بکنی ؟
پویا که عصبانی شده بود ,دستش را بالا برد تا او را بزند .سریع گفتم :
- لطفا آقا پویا ,خودتون رو کنترل کنید
رضا که ترسیده بود ادامه داد و گفت :
- به خدا خانم من فکر میکردم شما ایتالیا هستید . شب با بابام دعوام شده بود جایی رو نداشتم برم .یادم اومد شما رفتید مسافرت واسه همین اومدم اینجا
پویا رو به او کرد و گفت :
- این توضیح ها رو به پلیس بده الان هرکجا باشند کم کم میرسند .
طولی نکشید که پلیس رسید و رضا را با خود به کلانتری برد و از من خواست تا برای کارهای اداری به کلانتری محل بروم . من همراه با پویا و پریا به انجا رفتیم و بعد انجام کارهای اداری به خانه برگشتیم .در بین راه پویا گفت :
- ثمین خانم مگه قرار نبود بهم زنگ بزنید ,چی شد ؟ فکراتون رو کردین ؟ حتما باید بیام در خونتون بست بشینم تا جواب درخواستم رو بگیرم ؟
- لطفا از دستم ناراحت نباشید .فردا صبح جواب درخواستتون رو میدم .
- پس فقط تا فردا صبح صبر میکنم .
- باشه
روبه پریا کردم و گفتم :
- شام خوردی ؟
-نه , کار داشتم وقت نکردم شام بخورم
-منم نخوردم , پس بریم خونه ما اول چیزی بخوریم ,نظرت چیه؟
- پویا سریع گفت : من موافقم ,پریا در حالی که میخندید گفت :
- داداش شکموی من , مگه شما الان خونه شام نخوردی ؟
-نه من که چیزی یادم نمیاد ,ثمین خانم شما باور میکنید من شکمو باشم ؟
- چی بگم والا پریا جان بهتر میشناستون
با این حرف من همگی خندیدیم .وقتی به خانه رسیدیم من به آشپزخانه رفتم تا چیزی آماده کنم که بخوریم .
پویا و پریا مشغول تماشای فیلم بودند .
به پریا گفتم : پریا میشه شب اینجا پیشم بمونی ؟به عمو زنگ بزن ببین اجازه میده ؟
-باشه زنگ میزنم ,تو اول یه چیزی بیار بریزم تو این معده خالیم . بعد زنگ میزنم .
-نه .اول زنگ بعد شام
- وای که تو چقدر کله شقی درست مثل خان داداش من
پویا نگاهی به چهره متعجب من کرد و بلند خندید ,پریا که متوجه شد پویا به او و چهره متعجب من میخندد اخم کرد و گفت :
- ساکت دارم به بابا زنگ میزنم .
.
.
.
ادامه دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
#کپی_ممنوع⛔️
http://eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
@ROMANKADEMAZHABI ❤️