#از_کدام_سو
#قسمت_بیست_ششم
- یادته؟ یه بار معلم نداشتیم😊 تو اومدی سر کلاس مون. آره؟ یادته؟🤔
یادم است... چقدر کلاس پر کشمکشی بود. 😰
- خب؟
- یکی از ما برای مسخره کردنت😜 از مرگ و قبر پرسید. تو جواب دادی.
- خب... 🙂
- تا چند روز مسخرت می کردیم.😅 اما من دیدم که قبر راسته. مردن هم راسته. تنهایی قبر هم راسته.😓
حرفـی نمیزنـم. تصـور قبـر و مـردن و تنهایـیاش اشـک را تـا پشـت چشـمانم😢 مـیآورد. تصـور روزی کـه جسـمم روی زمیـن افتـاده باشـد بدون اینکه بتواند تکان بخورد.
- الآن فرید با کی طرف حسابه؟ هان؟
نفس میکشم و از تنهایی قبر😰 فرار میکنم. پنجه هایم را بین موهایش مشت می کنم:
- الآن خـودم و خـودت و فریـد و همـهی موجـودات یـه طـرف حسـاب بیشتر نداره. اونم کسی که صاحب همه است.
- کی؟ خدا؟☝️
سـرش را دوبـاره صـاف میکنـد. سـرم را دوباره به دیـوار تکیه میدهم. هیچ وقـت انقـدر دیـوار را تکیـه گاه خوبـی حـس نکرده بـودم.😌 دیوارها خوبنـد، یـا دیـوار اینجـا کـه نمازخانه🕌 اسـت اینقـدر انتقال دهنده ی حـس خـوب😊😍 و گیرنـده ی حس بد اسـت. پشـتم را کـه محکم می گیرد از بی پناهی درمیآیم.
- غیر از خدا کسـی رو هم می شناسـی؟🤔 صاحب دیگه سـراغ داری؟ یـه کـس دیگـه کـه موجـود آفریـده باشـه؟ یه دنیـای دیگه بـا موجودات دیگه؟
حـس میکنـم کـه دارد گذشـته را میفهمـد و میگویـد، مـرور میکنـد و میگویـد، خیـال میکنـد و میگویـد. دارد اعتقـاد درونـیاش را کـه مدتها ندیده گرفته بود کلمه میکند و اعتراف میکند.
- نه نشـنیدم. فرید رو که توی قبر گذاشـتند، برایش از همون خدایی☝️ گفتنـد کـه تـو برامـون میگفتـی. اون حاج آقـای اردوی مشـهد برامـون گفـت و مـا بهـش خندیدیـم😓 و گفتیـم متحجـر! مادربزرگـم میگفـت:
- افکار پوسیدهی امل😑. همون خدایی که خیلی جاها فریاد زدند و من تـوی دلـم❤️ و ذهنـم خفهش کردم. میدونـی، فرید، خیلی وقتها خدا رو زیـر سـؤال می بـرد،😓 خیلـی هـم دورو بـر خـدا نمیپلکیـد. می گفـت:
- ادعـای قدیمی هاسـت. چـی میگفـت: افیـون توده هاسـت. حـالا تـو میگی طرف حسابش خدا شده!😧🙁
- بهش نمازم خوندن دیگه؟
- غسـلش هـم دادنـد. بـه سـبک شـماها کفـن هـم کردنـد. آره راسـت میگی سـر قبر حلالیت طلبیدند، گفتند هر کس حقی داره ببخشـه تـا خـدا هـم اونو ببخشـه. همون جا براش روضه هـم خوندند. می دونی فرید خیلی وقت ها روضه رو هم مسخره می کرد.😐
دنیا مسـخره اسـت؟ آدم ها مسـخره اند؟ مدل زندگی ها مسـخره شده اسـت؟ خدایـا ایـن بسـاطی کـه پهـن کردی قـرار بود چـه اتفاقـی را رقم بزند که حالا به این قصه های پرغصه کشیده شده است؟😞 تو که کم آدم ها نگذاشـتی، هر چه خواسـتند و نخواسـته بودند مهیا کردی، راه و روش هم که ارائه کردی پس چه مرگمان شده است؟🤔 چرا اول از هر چیز تو را از فکر و خیال و زندگیمان حذف میکنیم؟ 🙄
- تو چی میگی جواد؟ چی فکر میکنی؟🤔
- راسـت بگـم. مـن خـدا☝️ رو قبـول دارم. ادا درمـیآوردم میگفتـم: دنیـا تصادفـه. عقـل یـه بچـه هـم خـدا رو قبـول داره😒. امـا نمی خـوام زیـر بـار حرفـاش بـرم. فکـر می کنـم محـدودم میکنـه.😐 می خـوام آزاد باشـم. راحت بچرخم.
#نرجس_شكوريان_فرد
#از_کدام_سو
.
.
.
٭٭٭٭٭--💌
#ادامه_دارد 💌 --٭٭٭٭٭
#کپی_کلیه_رمانها_فقط_با_ایدی_و_لینک_کانال_مجازه 🚫 ( بجز این رمان که نشرش به خواست نویسنده آزاده😉 )
#لطفا_کانال_را_به_دوستان_خود_معرفی_کنید.
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1