🌸🍃☔️🌻🍃
🍃☔️🌻🍃
☔️🌻🍃
🌻🍃
🌸🍃: بسمربعشق
#قلب_ناارام_من 💞
#قسمت_سی_یکم 🌻
#پارت_دوم ☔️
در دل پوزخندی به بازیهایش میزنم، تهریشش را نزده بود نمیدانست که دیگر نقش بازی کردن بس است یا او هم مثل من حال این کارها را نداشت؟!
سلام زیرلبی به هم میکنیم و مینشینیم.
عکاس به سمتمان میآید
_ سلام مبارکتون باشه، تا عاقد بیاد یه چند تا عکس بگیریم شما هم که محرم هستین.
لبخند مصنوعی میزنم و جوابش را میدهم.
ژستی میدهد، سر معدهام دوباره میسوزد. جلوی این جمعیت خجالت میکشیدم درحالی که فقط گفته بود مصطفی چادر مرا بگیرد.
اخمهایم را درهم میکنم
_ من نمیتونم جلو اینهمه آدم ژست بگیرم.
انگار به مذاقش خوش نیامد که با اخم گفت
_ حالا خوبه ژست بدی نگفتم...
نگاهی به ساعتش میکند
_ من یه ساعت دیگه جایی کار دارم.
مصطفی پیشدستی میکند
_ ما عکس نمیخوایم ممنون.
شانهای بالا میاندازد
_ هرجور راحتید.
عکاس که میرود مصطفی کمی نزدیکتر میشود و زیر گوشم پچ پچ میکند
_ راحیل چرا نمیزاری برات توضیح بدم بخدا...
میان حرفهایش میآیم
_ تنها لطفی که میتونی در حقم بکنی اینکه ساکت باشی، فقط ساکت باش.
دستی به صورتش میکشد و سکوت میکند.
با ورود آقایون خانمها در یک طرف خانه مینشینند و آقایون در طرف دیگر...
نگاهم را بین میهمانان میچرخانم به احترام بزرگترها می ایستیم، می خواهم بنشینم که دوباره سرگیجه و حالت تهوع به سراغم می آید دست به صندلی می گیرم و آرام می نشینم هر از گاهی چشمانم سیاهی می رود عاقد که شروع می کند، استرسی تمام وجودم را می گیرد انگار تازه می فهمم که دستی دستی دارم خودم را درون باتلاقی بزرگ غرق می کنم.
کم کم جلوی دیدم کاملا سیاه میشود، دستم را به چادر مینا که کنارم ایستاده و گوشه ی پارچه عقد را گرفته بود می گیرم.
خم میشود کنارم و با دیدن رنگ و رویم نگران می گوید
_ چیشده راحیل؟
با بغض و وحشت میگویم
_ مینا کور شدم هیچ جارو نمیبینم.
_یاقمربنی هاشم...
و دیگر نفهمیدم که چه گفت و چه شد...
***
چشمهایم سنگین شده بود اما به هر ضرب و زوری که بود باید بازشان می کردم و به همه میفهماندم که حالم خوب است.
از نور مهتابی بالای سرم دوباره چشمهایم را در هم جمع می کنم و پس از چند ثانیه دوباره بازشان می کنم.
به دور و اطرافم که نگاه می کنم تازه متوجه می شوم قسمت اورژانس بیمارستان نزدیک خانه هستم.
&ادامه دارد ...
🍃☔️🌻🍃🌸🍃🌸🍃🌻☔️🍃
📚
@ROMANKADEMAZHABI ❤️
eitaa.com/joinchat/1928331276C0b0ef4cbc1
❌❌ کپی رمانهای کانال رمانکده مذهبی بدون اجازه اشکال دارد❌❌
↪️ کانال رپلای(دسترسی آسان به قسمت اول دیگر رمان ها وpdf رمان های ما)👇🏻👇🏻
@repelay