.🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 ❣لحظات‌‌ سرنوشت‌ساز پیروزی قسمت ششم من در آن روز، صحبتی با هویدا نداشتم. چند روز که گذشت، زندان قصر را آماده کردیم و آقای حاج اصغر رخ‌صفت را به عنوان رئیس زندان قصر گذاشتیم. هویدا به آنجا منتقل شده بود که مرحوم محمد- برادر اصغر رخ‌صفت- که مدیر داخلی زندان بود، به من زنگ زد و گفت هویدا می‌گوید می‌خواهم آقای رفیق‌دوست را ببینم! به زندان قصر و سلول هویدا رفتم. گفت مرا از اینجا ببر بیرون، برویم با هم توی حیاط قدم بزنیم، می‌خواهم با شما صحبت کنم! آمدیم در حیاط و نیم ساعتی با هم قدم زدیم! اولین حرفی که زداین بود که وقتی انقلاب شد، فکر نمی‌کردم شما دوام بیاورید، اما الان که می‌بینم این زندان، توسط چند بازاری و با این نظم اداره می‌شود، متوجه شدم که مملکت را هم می‌توانید اداره کنید!... به او گفتم به طور طبیعی سرنوشت حکومت شما که جدای از مردم بود، به اینجا ختم می‌شد! گفت بله، من قبول دارم که قدرت مردم وقتی جمع بشود، در اختیار هر کس که باشد، او حاکم است!... هویدا در آن روز، دو خواسته داشت. گفت خانه‌ای در برج آ اس پ یوسف‌آباد هست که من پولش را نداده‌ام و مال من نیست! اسم کسی را آورد و گفت خانه مال آن شخص است، به او بدهید. بعد گفت من خیلی حرف دارم، اگر می‌خواهید اعدامم کنید، دیرتر اعدام کنید تا حرف‌هایم را بگویم یا بنویسم!... ...ادامه دارد. 🟢 هیات رزمندگان اسلام آران وبیدگل 📡 واحد رسانه ایی یاران سلیمانی ایتا 🆔 https://eitaa.com/joinchat/3659661323Cd6eb4171b8 واتساپ