من از نعمت داشتن دختر محرومم ولی همه دختران میهنم را دختر خود می دانم . نامه ای به دخترانم که در ایام محرم در مجالس عزاداری شرکت می کنند. دخترم !. تاج سرم! پدرت با تو سخن ها دارد بنشین در بر من تا ‌بگشایم لب به سخن که مرا گفته نا گفته بسی بسیار است. دخترم !. تو گل سر سبد باغ منی تو امید پدری من به مهر پدری می بالم من به زیبایی تو می نازم دخترم ! ظاهرت گرچه پریشان شده است پوشش مادری ات کم شده است دل تو صیقلی است می دانم فطرتت پاک تر است می دانم گرگ ها پشت درند می دانی؟ کودکان شر شده اند می دانی ؟ نگرانم که آزرده شوی یا که جور دگری دیده شوی دخترم ! نه بگفتن به حجاب از دین نیست بی حجابی که خودش آیین نیست بی حجابی تو از بی هنری است فاش گویم که آن پرده دری است دخترم ! مجلس روضه ارباب نشستن در پی نخل و علم ها دویدن هیئت سینه زنی را دیدن داغدار پسر فاطمه بودن همه آدابی و حرمت دارد ریشه در حجب و حیا و دین دارد دخترم ! تاج سرم ! روضه ارباب بیا پر رنگ تر ظاهر خویش بکن کم رنگ تر «محمدحسن طالبی» هشتم محرم بیست و چهارم تیرماه 1403 https://eitaa.com/roshangarivamotalebeh