چهل روز و چهل چله، چهل سال
شهیدان پَر گشودند بی پَر و بال
شهیدان زنده اند، الله و اکبر
به خون آغشته اند، الله و اکبر
چهل، چار و چهل، چار و چهل، چار
که چشمِ دشمنان گردیده است خار
به بهمن بود و سرمایِ زمستان
که ایران بارِ دیگر گشت گلستان
گلستان در گلستان در گلستان
نوایِ بلبل و آوایِ مستان
دی و بهمن عجب در هم تنیدند
بسی گلها که در خون می تپیدند
بسی گلها زِ این بوستان ایران
زِ باغِ ارغوانِ شهرِ کرمان
دی و بهمن بهاران در بهاران
که خاکِ کشورم شد لاله زاران
دی و بهمن ،فشنگ و خون و باروت
عجب رسوای گردید ظلم و طاغوت
عجب هنگامه ای بر پای گردید
عجب غمنامه ای بر پای گردید
بهاران در بهاران در بهاران
به اوج آسمان، روحِ شهیدان
به اوج آسمان روحِ سلیمان
همان سربازِ پاکِ، مُلکِ شیران
یمن ،غزه، حِماس،قَسام و لبنان
همیشه زنده و جاوید ایران
به بهمن یک دهه، روزِ خداوند
همی ما استوار، همچون دماوَند
پرستوها چهل روز است که رفتند
به آغوشِ خدا، آهسته خُفتند
همه پرواز کردند تا بَر دوست
چُنین پرواز، خداوندا چه نیکوست
که کرمان لاله زار بود لاله گون شد
منم مجنون و لیلایم به خون شد
تو که رفتی، به گوشَت ،گوشواره
وَ مویت غرقِ خون ای ماه پاره
لباست رنگِ گُل بود ،صورتی بود
شهادت وَه چه شیرین،شربتی بود
شهیدی بود ضیاالدین ،نامش
خدا شیرین نمود آن روز کامش
شهیدانی که بودند دانش آموز
که کردند شامِ تاریکِ همه روز
شهیدان شمع و ما گم کرده راهیم
شهیدان چون نباشند ما به چاهیم
شهیدان زنده اند پاینده هستد
چراغِ حال و هم آینده هستند
شهیدان که شفیعِ روزگارند
گُل اند ،نیلوفرند،رنگِ بهارند
شهیدان پر گشودند پر گشودند
چهل روز است که بال و پر گشودند
زمستان لاله زاران گشت کرمان
همی باغِ بهاران گشت کرمان
همی چون نینوا گردید کرمان
چونان چون کربلا گردید کرمان
یزید بود و همی قوم و تبارش
وَ صهیون هم ،دمادم بود یارش
که صهیون زخمی از خیبر گرفته
زِ ما صدها علی اکبر گرفته
یهود دیوانگی را سَر گرفته
به غزه چند هزار ،اصغر گرفته
یمن این بار عجب مردانه برخاست
به اَحمر او عجب جانانه برخاست
شکست او آلِ مروان آلِ سُفیان
شکست آلِ نذیر و آلِ غَطفان
که شیعه یاورِ دینِ نبی است
که در آلِ علی او منجلی است
هر آن کس پیروِ آل علی شد
گمانم ذوالفقارِ آن ولی شد
فقط آلِ علی هست می تواند
که صهیون را به جایِ خود نشاند
علی دارد هزاران یار،سلیمان
هزاران آرش و فرزندِ ایران
بیا منجی که امسال سالِ خون شد
یمن ،کرمان و غزه لاله گون شد
یمن ،کرمان و غزه غرقِ خون اَند
تمامِ دشمنانش سر نگون اَند
تمام دشمنانش خوار و پَستند
چو شیطان رجیم اَند، شب پَرستند
بیا منجی که قلبِ ما شکسته
از این انبوهِ ظلم گشتیم خسته
به حقِ مادرت زهرای اطهر
به آن خونِ گلویِ سُرخِ اصغر
به حقِ چُادرِ تب دارِ زینب
به حقِ قافله سالارِ زینب
به حقِ احمد و محمودِ عالم
به حقِ خاتم و ابنای آدم
بیا ای قائم آلِ محمد
بیا ای آخرین فرزندِ احمد
مرتضی امیرتیموری(سمرقند)
بهمن 1402
کرمان