هر یکی از خیمه ای سوی هراسان میرود
آنچنان رو سوی آتش راه زینب میرود
گوئیا دخت علی سوی گلستان میرود
گوئیا ساحل ندارد هیچ این دریای غم
کودکی هر سو روان آتش به دامان میرود
آتش اندر خانه آل عبا افکنده خصم
مضطرب زینب به دنبال یتیمان میرود
قحطی آب است و لب تشنه همه اهل حرم
از تن آنان تو گو ای او عطشان میرود
مانده زین العابدین تنها میان خیمه ای
عمه اش بالین آن بیمار نالان میرود
عمه اش بالین آن بیمار نالان میرود