هدایت شده از مکشوفات🇮🇷🇵🇸
همواره استحاله تدریجاً اتفاق می افتد 🔸اول آرزوی شکست تیم‌ملی‌ات را در جام‌جهانی می‌کنی، بعد کم‌کم یاد می‌گیری که تجزیه شدن هم چیز بدی نیست. چه اشکالی دارد کردها کشور خودشان را داشته باشند، ترک‌ها کشور خودشان را، عرب‌ها، بلوچ‌ها، ... بعد یاد می‌گیری که بگویی چه اشکالی دارد ارتش آمریکا بیاید برای کشورت دموکراسی بسازد، اصلا چرا باید ارتش داشته باشی، آن‌ها می‌آیند، امنیتت را تامین می‌کنند، اقتصاد را آباد، بعد که کشور روی ریل توسعه افتاد، می‌روند و تو را توی بهشتت تنها می‌گذارند. مثل آلمان، مثل ژاپن. 🔹بعد به خودت می‌آیی می‌بینی شدی یک کارگر افغانستانی در کشور همسایه، توی اتاقی سه در چهار در یک ساختمان نیمه‌کاره با ۱۲ نفر دیگر. هوا سرد است و مغزت یخ زده و حتی فکر کردن به اینکه روزی پول‌هات اندازه رفتن به اروپا شود هم گرمش نمی‌کند. البته این به شرطی است که ساعت ۳ صبح، وقتی که ۱۵ نفری توی پژو ۴۰۵ پسر بلوچ که دارد شما را از زاهدان به کرمان می‌برد و ناگهان پایش را روی ترمز می‌گذارد و دستش روی بوق، به گاردریل کنار جاده برخورد نکنید و نمیری. 🔸به خودت می‌آیی و می‌بینی شده‌ای یک سوری، روی قایق فکستنی جوانک تُرک به مقصد یونان در یک شب طوفانی. به خودت می‌آیی و می‌بینی وسط مدیترانه داری برای زندگی دست و پا می‌زنی، بعد چشمانت را باز می‌کنی، می‌بینی کف مدیترانه خوابیده عراقی، خوابیده افغانی، خوابیده سوری، سوری، سوری. کلی هم‌وطن و هم‌شهری، انگاری توی یکی از محله‌های حلب هستی. آرام می‌گیری، در آغوش هموطنانت به خواب می‌روی. تمام دردهات تمام می‌شود. 🔻عضو مکشوفات شوید @makshufateita