خنجر رسید و حنجر مهمان به خون نشست آیات سبز سینه قرآن به خون نشست با سنگ و چوب و نیزه تنش پاره پاره شد وقتی تمام لشکر ایمان به خون نشست ساغر شکست و ساقی میخانه را زدند پیمانه ها لبالب و پیمان به خون نشست خورشید خیمه روی زمین مانده بی کفن ماه منیر وادی عرفان به خون نشست گلبرگ باغ فاطمه در زیر دست و پا باغ و بهار و یاسِ گلستان به خون نشست خون گلوی شاه شهیدان به خاک ریخت گویا تمام مُلک سلیمان به خون نشست عیسی به سینه میزد و موسی به روی سر عمار گریه کن شد و سلمان به خون نشست فطرس رسیده گوشه گودال روضه خوان عرش خدا و روضه رضوان به خون نشست ذبح عظیم آل عبا تشنه مانده بود جان در بدن نبوده و جانان به خون نشست سر در بدن نبود و بدن قطعه قطعه شد ای اهل گریه پیکر عریان به خون نشست دشمن به سوی اهل حرم حمله ور شده زینب به اشک و آه فراوان به خون نشست جسم کبود و صورت نیلی و ناسزا با تازیانه جسم یتیمان به خون نشست وای از زمان غارت گهواره عاشقان وقتی رباب بی کس و نالان به خون نشست سعید مرادی @rozeh_1