بال و پرم بسته شده، پال و پرت زخمی شده رویت کبود و، صورت و چشم ترت زخمی شده با سرفه هایت زخم پهلویت دهن وا می کند انگار با این حال، زخم بسترت زخمی شده بسکه نگاهت کردم و ماتم گرفتی روز و شب چشمان غرق خون این هم سنگرت زخمی شده دارد کبودی می چکد از رنگ رخسارت، ولی بدتر از آن بازوت، پیش دخترت زخمی شده خورد و خوراکت روز و شب آه و فغان و گریه شد حتی ز اشک چشم هایت معجرت زخمی شده مخفی نمی ماند ز من اسرار قلب مجتبی حتماً زمین افتاده ای که چادرت زخمی شده دست من از ردّ طناب و دست تو از آن قلاف اما ز تو بشکسته، دست همسرت زخمی شده از گریه های مجتبی فهمیده ام اینکه چرا رویت کبود و،  صورت و چشم ترت زخمی شده