بحال ام بنین آشیانه می گرید برای او، در و دیوار خانه می گرید... به گوشه ای زبقیع او نشسته باناله به یاد ساقی خود عاشقانه می گرید هوا هوای ابالفضل کرده ام بنین به گوشه ای زبقیع بی نشانه میگرید ندارد اوپسری چون همه فداگشتند به حال خسته در این آستانه می گرید لباس رزم پسرها به بر گرفته او ببین نشسته و در بین خانه می گرید دو دستهای ابالفضل تو جداگشته به یاد خیمه و دود و زبانه، می گرید چه رفته بر تو مگر اینچنین پریشانی که در عزای غمت هرکرانه می گرید؟ بحال ام بنینن آسمان شده ابری چراکه غنچه و یاس و جوانه می گرید ببین که ام بنین کنج خانه می گرید بحال زجه ی اوآشیانه می گرید -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)_ @majnon1396