📝....در هواپیمایی که مرا به صورت تحتالحفظ به تهران میبُرد✈️ .... مجلهای برداشتم و به ورق زدن آن پرداختم. چشمم به غزلی افتاد که از آن خوشم آمد. من عادت داشتم که هر شعری را میپسندیدم، در دفتر خاصی که «سفینهی غزل» نامیدهبودم، مینوشتم✍🏻
دیدم دو مأمور همراه من از دو طرف گردن میکشند تا ببینند من چه مینویسم💂 بدون توجه به فضولی آنها به نوشتن ادامه دادم...
وقتی شعر را نوشتم، ذیل آن این عبارت را هم افزودم:«این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مأمور خوشاخلاق از زاهدان به جای نامعلومی میبرد، نوشتم.»😊
این عبارت، اثر مثبتی بر هردوی آنها گذاشت...
🔻کتاب«خون دلی که لعل شد» ص۱۱۳
→
https://eitaa.com/leageketab_ir