🔹🔹 🔹 🔹مصاحبه داود اميني با محمّدمهدي عبدخدايي 1⃣ دومين باري که نواب صفوي را ديدم با سيد حسين امامي ديدمش که بعد از آزادي از زندان با مرحوم امامي و مرحوم سيد عبدالحسين واحدي، دو معمّم و يک کلاهي، به مشهد آمده بودند. وارد خانه آقا ضياء شده بودند. 🖌جلسه تفسير قرآن شبهاي دوشنبه پدرم توي منزل آقا ضياء بود. آن شب ما رفته بوديم منزل آقا ضياء، مثل اينکه آنها يک روز جلوترش، يا دو روز جلوترش، آمده بودند. نشسته بودند درس تفسير را گوش مي‏کردند. من با پدرم رفته بودم. وقت خداحافظي، توي چايخانه نشستند. آنها خوش و بش کردند؛ من نه، پدرم. روزي هم که نواب صفوي به خانه ما آمده بود، وقتي مي‏خواست رد بشود، از خانه ما برود بيرون، مادر دوم ما مي‏آيد از خانه بيرون؛ به پدرم مي‏گويد: بگو اين آقا سيد بيايد من ببينم، قاتل کسروي کيست. مادر دومم مي‏آيد از پشت پرده او را مي‏بيند. مي‏گويد: قيافه قاسم بن حسن(ع) در نظرم مجسم شد. بعد هم به پدرم مي‏گويد: نکند اين همان سيد حسني باشد که در روايات هست. اين، البته، برداشت خود او بود. 🖌به هر جهت، آن شب من يادم هست که امامي، نواب صفوي، و سيد عبدالحسين واحدي خيلي بانشاط بودند و خيلي هم با هم شوخي مي‏کردند. نمي‏دانم مرحوم امامي چه گفت. خوب، آن موقع نواب صفوي جوان بيست و يک ساله‏اي بود. گفت: آقاي آقاشيخ حسين، ايشان دروغ نمي‏گويد، اشتباه مي‏کند. برادر مسلمانم را متهم به دروغگويي نمي‏کنم، متهم به اشتباهش مي‏کنم. قضيه اينطوري نبود، اينجوري که من مي‏گويم بود. 🖌آقا ضياء بعدها براي من تعريف کرد که در حالي که نواب صفوي مخفي بود، در مشهد آقايي به نام شيخ احمد کفايي زندگي مي‏کرد. از علماي مشهد بود. پسر مرحوم آخوند ملا محمّدکاظم خراساني ــ صاحب کفايه ــ بود. از علمايي بود که تقريبا دولتي بود و برادر او به نام حسن کفايي بعدها که مجلس سنا تشکيل شد، سناتور شده بود. منزل مرحوم آشيخ احمد کفايي محل رفت و آمد استاندار، فرماندار و رؤساي ادارات مشهد بود. ضمنا، مسئولين حکومتي مشهد هم به منزل آقا شيخ احمد کفايي مي‏رفتند. در سالهاي 25-1324 شاه هنوز آن‏طور از نظر مردم چهره‏اش يا شناخته شده نبود، يا مورد طعن و لعن مردم نبود. در آن سالها وجهه شاه، که آمده بود پشت تريبون مجلس و گفته بود: «قبول دارم اشتباهاتي در زمان پدرم شده»، فرق مي‏کرد. به همين جهت، آقا شيخ احمد کفايي که، معروف بود با شاه ارتباط دارد، آنقدر بد وجهه نبود. آقا ضياء مي‏گويد که به نواب صفوي گفتم: منزل کفايي روضه هست. بيا برويم آنجا. رفتند منزل آقاي کفايي روضه. روضه‏خوان آمد، روضه را خواند. بعد از روضه، من به کفايي گفتم که اين سيد مجتبي نواب صفوي است. اتفاقا حسن کفايي کنار برادرش نشسته بود. آن سال، مسئله حجاب مطرح بود. تازه حاج آقا حسين قمي آمده بود به ايران و برگشته بود نجف و تازه اعلام شده بود که بي‏حجابي اجباري نيست و مأمورين حق ندارند به زور چادر مردم را بردارند. حسن کفايي برمي‏گردد به آقا شيخ احمد کفايي، جلوي نواب صفوي، مي‏گويد که امروز در دنيا ديگر نمي‏شود مسئله حجاب را مطرح کرد. دنياي امروز با دنياي ديروز فرق مي‏کند. .......👇 @sayyedmojtabanavvabesafavi