جهان روی لبش سبوح و یا قدوس می بیند خدا را در کلامش دائما ملموس می بیند دلش دریاست اما وای از روز غضب هایش تلاطم سینه ی آرام اقیانوس می بیند سیاهی پرده بر دنیا کشیده، فصل بی داد است جهانی دست او این روزها فانوس می بیند فلسطین غوطه ور در خون و ساکت جمع اعرابند تن آنها همیشه خرقه ی سالوس می بیند فقط چشم امید غزه حزب الله لبنان است فقط یک مرد را در جنگ اختاپوس می بیند همان مردی که می خوانند او را «سید الصادق» و صهیون از نگاهش تا سحر کابوس می بیند تمام فتنه ها از گور صهیون است و این عالم همیشه رنج از این غده ی منحوس می بیند به امید خدا دنیای آدمها جهانی را از این پس بی وجود قوم بی ناموس می بیند @gida13