کبوتر من مپر ز لانه
مبر صفا را ز آشیانه
کسی چه داند چه کرده دشمن
چه کرده با من چه کرده با تو
ترا کشانده میان کوچه
مرا نشانده به کنج خانه
میان دشمن ببین غریبم
مکن کناره از این میانه
ز جوجگانم مگر چه دیدی؟
ز لانه رفتی چرا شبانه؟
کسی ز حالم خبر ندارد
شب غم من سحر ندارد
قمر زحالم ستاره ریزد
که آسمانم قمر ندارد
شبی گلایه بماه کردم
فضای شب را پر آه کردم
کبوتر من بلانه بر گرد
صفای خانه بخانه برگرد
نشاط و شادی ز خانه بردی
چرا به همره مرا نبردی؟