جان فدای آن که دریای غمش بی ساحل است مایه ی انس است اما قتلگاهش منزل است مرغ دشت و ماهی دریا به حالش گریه کرد وای بر آن دل که از این داغ عظمی غافل است خون دل ها خورد در هر رهگذر از مرد و زن پیر شد از طعنه ها، با آنکه او دریا دل است پیر شد در نوجوانی پیر شد با خاطرات از تمام زندگی درد و بلایش حاصل است گفت با جعده که دور از خانه شو ای سنگدل! مهربان است آن قدر حتی به فکر قاتل است سوخت عمری در غم آن کوچه و حرفی نگفت سینه ی سوزان او شمع و چراغ محفل است با سکوتش روضه خوان مادرش زهرا شده است زندگی با خاطرات کوچه، مرگ عاجل است بر در و دیوار بنویسید این راز بزرگ ای مدینه محرم اسرار بودن مشکل است تیر باران شد تنِ مسمومِ آن مردِ غریب قبر او را هم ببین، اسباب غربت کامل است قاسم و عبداللهش را جان فدای عشق کرد گفت با شاه شهیدان هدیه ای ناقابل است پنج تن در کربلا پیش حسین و زینب اند اکبر و عباس و قاسم، خاکشان از یک گل است اکبرش شد ارباًاربا، قاسمش شد پایمال داغِ گل های بنی هاشم برایش مشکل است آه از آن ساعت که زینب از روی تل بنگرد آبروی پنج تن در زیر پای قاتل است @s_r_moayed