#یا_هادی_القلوب_بحق_شهدا
اجابتم نما
در دلش غم بزرگی داشت
آنقدر که حتی پاهاش رمقی برای حرکت نداشتند
با بی میلی از اتوبوس پیاده شد
دلش همه جا بود جز کانال کمیل
با خودش میگفت چه سفر راهیانی اومدم
چه حال و هوایی چه صفایی
دلم هزار راه میره
تا پایش به زمین رسید عکس شهید ابراهیم هادی را دید
دلش شکست
بغض راه گلویش را بسته بود
در دل گفت چرا اینجوری شد
اینهمه مشکل و دردسر چرا باید آوار بشه سر من
من این حالو نمیخوام
شهید هادی چرا هیچ حسی بهت ندارم
منی که برات احترام زیادی قائل بودم.
بالاخره بغضش ترکید و گریهش گرفت وقتی راوی گفت پیکر شهید هادی و بعضی همرزمانش هنوز اینجاست.
و این اشکها اولین اجابت بود
تمام حرفهای تلنبار شدهی دلش رو به شهید گفت
از مشکلش و از سردرگمی
به صاحب اسمش امام هادی قسمش داد که دستشو بگیرن و کمکش کنن
اجابت دوم
با چشمهای سرخ سوار ماشین شد
سبک شده بود و دلش آروم بود انقدر آروم که حس کرد شهید دستی روی قلبش گذاشته
اجابت سوم
نشست روی صندلی و چشمش هنوز به اون زمین مقدس بود زیرلب میگفت عزیز دل چرا اینجا موندی
چرا راضی شدی به این غربت و موندن توی این بیابانها
واین یعنی شهید محبت خودشو به دلش انداخته بود
اجابت آخر
ماشین هنوز راه نیفتاده بود که گوشیش زنگ خورد ......
حب شهید رو با تمام وجودش چشید
شهید ابراهیم هادی حاجتش رو برآورده کرده بود.
https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1