🌷اضافه کاری!... رفته بودیم شناسایی،به کمین عراقی ها برخوردیم،مجبور شدیم نماز صبح را در حال برگشتن بخوانیم،وقتی به مقر رسیدیم آفتاب طلوع کرده بود. همه از خستگی خوابشان برد،بجز 💚! اوتا ظهر نماز خواند و گریه کرد... از او پرسیدم چه شده ،چقدر بی تابی؟ از گریه چشمانش سرخ شده بود،سرش را بالا اورد و گفت: دیشب نماز شبم قضا شد... دلم برای خدا تنگ شده است...! 🌹 https://eitaa.com/saberin_shahid_ghafari1