مردۍ غریب‌ افتاده‌ بود و دست‌ و پا میزد زیر هجوم تیر، مادر را صدا میزد یڪ‌ نانجیب‌ از دور تر میآمد و هربار بانیزه‌ای‌ برپیڪر او بی‌هوا میزد..! تو‌روضہ‌ی‌مصوری..!💔 . ♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷ ❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫