منصوره خانم کنار نشست دستگیره وقاشق رادورتر از خودش توی هوا نگه داشت اشک توی چشم هایش حلقه زد.
نگاه کرد به عکس هردو پسرش و گفت:
«اگردوست هم نداری باید بخوری مقویه برات خوبه مادر یادش بخیر علی عاشق قیماقای من بود!»🥲
مادر که می خواست.منو منصوره خانم را آرام کند گفت:«صلوات بفرستید»
با گریه گفتم.
«مادر چهل سال هم بگذره من علی آقا رو فراموش نمی کنم. تا قیامت براش همین طور می سوزم»😭💔
منصوره خانم آهی کشید و نالید.رنگش زرد شده بودوچشم هایش بی جان و کم رمق
مادر پرسید: «منطوره خانم،حالتون خوبه!!؟»
منصوره خانم سرش راتکان داد.انگار داشت ازدرون مویه می کرد.
مادرقاشق راگذاشت توی قیماق چنددرخوش رنگ زعفران داخل آن بود گفت:«میخوری یابهت بدم؟!»😞
اشتها نداشتم.
ازبوی آردسرخ شده و زعفرانی که توی خانه پیچیده بودحالم به هم میخورد.یادحلواو فاتحه و مراسم امیروعلی آقا می افتادم ودل شوره می گرفتم.
باگریه گفتم.«دلم برای علی آقا تنگ شده.»😭😭
منصوره خانم بی صدا بلند شدورفت......
مادرگفت:
ببین فرشته جان اگر گریه کنی نه من نه تو قرارمان این نبود. که بین مردم گریه نکنیم باید محکم وقوی باشی این جوری که تو می کنی دشمن شاد میشه باید مثل مردباشی.
یادت رفته علی آقاموقع شهادت امیر آقا چهجوری بود؟ باید توهم اونجوری باشی
پسرت یتیم نیست.
پسرت فرزندشهیده،
توهم همسر شهیدی.
ببینم گریه کردی واز خودت ضعف نشان دادی،حلالت نمی کنم.
ماخودمان این راه را انتخاب کردیم.یادت رفته! خواستگار که می آمد می گفتی من به کسی ازدواج می کنم که اهل جبهه و جنگ باشه.
می خوام وظیفه ام را به انقلاب اداکنم.مگه نمی خوایی دینت رو اداکنی خب الان وقتشه اداکن.مگه نمی گفتی همسر آینده م باید شجاع وبا ایمان باشه مگه علی آقا شجاع و با ایمان نبود؟!
حالا نوبت تو هست باید شجاع وباایمان باشی، گریه هم بی گریه!گریه نشانه ضعفه.مسلمان هم ضعیف نیست مخصوصا فرشته خانم من.
گفتم:«مادر همه اینا رو می دونم.اماچکارکنم.دلم تنگه نمیشه دلم رو بازی بدم.😭
منیره خانم....
برگرفته از کتاب گلستان یازدهم🌱
✍خاطرات زهرا پناهی روا همسرشهید علی چیت سازیان