🥒داشتم با ذوق سالاد شیرازی درست میکردم که خیار کم اومد.زنگ زدم به
#احمدرضا که اومدنی یک کیلو خیار بخره.
🍅وقتی رسید خونه تو خریداش خیاری نبود.عوضش یه صندوق کوچیک گوجه فرنگی بود.سریع از دستش گرفتم و گذاشتمش روی میز.درشو که باز کردم؛ بوی ترشیدگی گوجه ها مشامم رو اذیت کرد.همشون نرم و له بودند.
درش رو بستم تا قبل اینکه تو این گرما خراب بشن سریع بذارمشون داخل یخچال که دیدم یخچال اصلا جا نداره.
❌حالا؛زن بی سیاست درونم دلش میخواست احمدرضا رو با لحن بد صدا بزنه و بهش بگه:"این چیه که خریدی! همشون نرم و له اند.من بهت گفتم خیار بخر چرا گوجه خریدی؟؟حالا کجا جاشون بدم.بیا خودت یخچالو بببین اصلا جا نداره.نگاه کن سبد داخل یخچال رو اینهمه از قبل گوجه داشتیم چرا بازم گوجه خریدی آخه... "
🧹اما...
سریع جاروی ذهنم رو برداشتم و زن بی سیاست درونم رو با خاک انداز پرتش کردم بیرون.
ایستادم پای سینک و تموم گوجه ها رو دونه دونه با احتیاط شستم و تا احمدرضا لباسش رو عوض کنه براش یه شربت خنک درست کردم.
اومد آشپزخونه و با ذوق پرسید:" گوجه هاش چطوره مریم خوبه؟"
✔️گفتم:" عالیه عالی. چه خوش رنگ و لعاب و نرم اند.وای احمدرضا نمیدونی من چقدر هوس دمی گوجه کرده بودم.همشون رو میخوام پوره میکنم و واسه شب دمی گوجه درست کنم.تو هم به مامانت اینا بگو شام بیان خونه مون.آخه بابات عاشق دمی گوجه است.دور هم میچسبه😍"
از ذوق چشاش برق زد.سریع شربت رو سرکشید و رفت بالا...🤩
♥️نشستم رو صندلی.نفس عمیقی کشیدم. سرمو بردم سمت آسمون و به خدا گفتم:"چطور بود؟امتحانمو خوب پس دادم؟ تو خوشت اومد؟ تو جهادم موفق شدم ؟ من خیارِ تو سالاد شیرازی رو خیلی دوست دارم اما تو رو بیشتر❤️ "
قطره اشکی افتاد رو دامنم و خیلی بی اراده خندیدم🥲
#اقتدار
#سیاست_زنانه
🌸🍃
#سبک_زندگی_کریمانه
https://eitaa.com/sabkezendegikareemane